به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Moist

mɔɪst mɔɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    moister
  • صفت عالی:

    moistest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    نمناک، نم‌دار، تر، گریان، مرطوب، پر از آب
    • - Jungles abound in warm moist regions.
    • - در نواحی گرم و مرطوب جنگل فراوان است.
    • - The outer wall of the jug was moist and cool.
    • - دیواره‌ی بیرونی کوزه تر و خنک بود.
    • - The baby's lips were red and moist.
    • - لب‌های کودک قرمز و تر بود.
    • - a moist sound
    • - صدای حاکی از وجود آب
    • - moist grapes
    • - انگور آبدار
    • - She greeted her wounded brother with moist eyes.
    • - او با چشمان اشک‌آلود به برادر زخمی خود خوشامد گفت.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد moist

  1. adjective wet, wettish
    Synonyms: clammy, damp, dampish, dank, dewy, dripping, drippy, drizzly, humid, irriguous, muggy, not dry, oozy, rainy, soggy, teary, watery
    Antonyms: dry

ارجاع به لغت moist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moist

لغات نزدیک moist

پیشنهاد بهبود معانی