صفت تفضیلی:
damperصفت عالی:
dampestنمناک، نمدار، مرطوب، تر (کمی یا نسبتاً)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
Don't wear damp clothes!
جامهی نمدار نپوش!
damp air
هوای نمناک
The forest floor was damp.
کف جنگل مرطوب بود.
نم، رطوبت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The old man was complaining of the cold and the damp.
پیرمرد از سرما و رطوبت شکایت میکرد.
The damp in the basement caused mold to grow.
نم زیرزمین باعث رشد کپک شد.
گاز (چاه و معدن و تونل و غیره)
The damp in the tunnel made it difficult to breathe.
گاز تونل نفس کشیدن را سخت میکرد.
The miners had to evacuate quickly due to dangerous damp levels in the mine.
معدنچیان به دلیل گاز خطرناک معدن مجبور به تخلیهی سریع شدند.
قدیمی دلسردی
The unexpected setback was a damp on his motivation.
شکست غیرمنتظره برای انگیزهاش دلسردی آورد.
The failure of her project was a damp for her.
شکست پروژهاش باعث دلسردی او شد.
فرونشاندن، کاستن، کاهش دادن
Nothing could damp his enthusiasm.
هیچچیز نمیتوانست اشتیاقش را فرونشاند.
Their efforts in damping down the crisis were helpful.
کوششهای آنان در کاستن بحران موفقیتآمیز بود.
نمدار کردن، مرطوب کردن، نم زدن
Damp the clothes before ironing.
پیش از اتو کردن لباسها را نم بزن.
The dew dampened the grass.
شبنم چمن را نمدار کرد.
قدیمی گیج، هاجوواج
The news of her promotion left her feeling damp.
خبر ترفیعش او را گیج کرد.
She looked damp as she tried to comprehend the difficult math problem.
وقتی که سعی میکرد مسئلهی دشوار ریاضی را بفهمد، هاجوواج به نظر میرسید.
مجازی بیمزه، نمگرفته
The concert was a bit of a damp squib!
کنسرت خیلی بیمزهای بود!
The movie turned out to be damp.
معلوم شد فیلم نمگرفته است.
(از شدت یا حرارت چیزی) کاستن
(گیاهان) از شدت رطوبت پوسیدن
(معماری - لایهی قیر یا پلاستیک که برای جلوگیری از سرایت رطوبت در پایهی دیوار قرار میدهند) نمگیر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «damp» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/damp