آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

    Damp

    dæmp dæmp

    صفت تفضیلی:

    damper

    صفت عالی:

    dampest

    معنی damp | جمله با damp

    adjective B2

    نمناک، نم‌دار، مرطوب، تر (کمی یا نسبتاً)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    Don't wear damp clothes!

    جامه‌ی نم‌دار نپوش!

    damp air

    هوای نمناک

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The forest floor was damp.

    کف جنگل مرطوب بود.

    noun uncountable

    نم، رطوبت

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The old man was complaining of the cold and the damp.

    پیرمرد از سرما و رطوبت شکایت می‌کرد.

    The damp in the basement caused mold to grow.

    نم زیرزمین باعث رشد کپک شد.

    noun

    گاز (چاه و معدن و تونل و غیره)

    The damp in the tunnel made it difficult to breathe.

    گاز تونل نفس کشیدن را سخت می‌کرد.

    The miners had to evacuate quickly due to dangerous damp levels in the mine.

    معدنچیان به دلیل گاز خطرناک معدن مجبور به تخلیه‌ی سریع شدند.

    noun

    قدیمی دلسردی

    The unexpected setback was a damp on his motivation.

    شکست غیرمنتظره برای انگیزه‌اش دلسردی آورد.

    The failure of her project was a damp for her.

    شکست پروژه‌اش باعث دلسردی‌ او شد.

    verb - transitive

    فرونشاندن، کاستن، کاهش دادن

    Nothing could damp his enthusiasm.

    هیچ‌چیز نمی‌توانست اشتیاقش را فرونشاند.

    Their efforts in damping down the crisis were helpful.

    کوشش‌های آنان در کاستن بحران موفقیت‌‌آمیز بود.

    verb - transitive

    نم‌دار کردن، مرطوب کردن، نم زدن

    Damp the clothes before ironing.

    پیش از اتو کردن لباس‌ها را نم بزن.

    The dew dampened the grass.

    شبنم چمن را نم‌دار کرد.

    adjective

    قدیمی گیج، هاج‌وواج

    The news of her promotion left her feeling damp.

    خبر ترفیعش او را گیج کرد.

    She looked damp as she tried to comprehend the difficult math problem.

    وقتی که سعی می‌کرد مسئله‌ی دشوار ریاضی را بفهمد، هاج‌وواج به نظر می‌رسید.

    adjective B2

    مجازی بی‌مزه، نم‌گرفته

    The concert was a bit of a damp squib!

    کنسرت خیلی بی‌مزه‌ای بود!

    The movie turned out to be damp.

    معلوم شد فیلم نم‌گرفته است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد damp

    1. adjective wet, humid
      Synonyms:
      wet moist dripping soaked drenched soggy humid steamy drippy soaking misty saturated drizzly sticky muggy sodden clammy dewy waterlogged sopping vaporous dank wettish oozy irriguous steam bath cloudy
      Antonyms:
      dry dried arid parched dessicated

    Phrasal verbs

    damp down

    (از شدت یا حرارت چیزی) کاستن

    damp off

    (گیاهان) از شدت رطوبت پوسیدن

    Collocations

    damp course

    (معماری - لایه‌ی قیر یا پلاستیک که برای جلوگیری از سرایت رطوبت در پایه‌ی دیوار قرار می‌دهند) نم‌گیر

    لغات هم‌خانواده damp

    • noun
      dampness, damper
    • adjective
      damp
    • verb - transitive
      damp

    سوال‌های رایج damp

    صفت تفضیلی damp چی میشه؟

    صفت تفضیلی damp در زبان انگلیسی damper است.

    صفت عالی damp چی میشه؟

    صفت عالی damp در زبان انگلیسی dampest است.

    ارجاع به لغت damp

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «damp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/damp

    لغات نزدیک damp

    • - damosel
    • - damozel
    • - damp
    • - damp course
    • - damp down
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.