آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱ شهریور ۱۴۰۴

    Wet

    wet wet

    گذشته‌ی ساده:

    wetted

    شکل سوم:

    wetted

    سوم‌شخص مفرد:

    wets

    وجه وصفی حال:

    wetting

    صفت تفضیلی:

    wetter

    صفت عالی:

    wettest

    معنی wet | جمله با wet

    adjective A2

    تر، مرطوب، خیس، بارانی، اشکبار

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    Don't touch me with wet hands!

    با دست‌های خیس به من دست نزن!

    wet clothes

    جامه‌های خیس

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a wet day

    یک روز بارانی

    the wet season

    فصل بارندگی

    a wet wind

    باد مرطوب

    wet paint

    رنگ تر (هنوز خشک نشده)

    His signature is still wet.

    (جوهر) امضای او هنوز تر است.

    a wet cow

    گاو شیرده

    noun uncountable

    نم، رطوبت، نمناکی، خیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    verb - transitive

    تر کردن، مرطوب کردن، نمناک کردن، خیس کردن

    Our clothes were wetted by rain.

    باران لباس‌هایمان را خیس کرد.

    Hessam still wets his bed occasionally.

    حسام هنوز گاه‌گاهی رختخواب خود را خیس می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد wet

    1. adjective damp, moist
      Synonyms:
      moist watery soaked saturated soggy humid misty raining rainy dripping drenched sopping clammy dewy pouring showery stormy teeming drizzling slimy slippery snowy soaking sodden soppy soused dank aqueous muggy teary water-logged wringing-wet
      Antonyms:
      dry dehydrated
    1. noun dampness, moisture
      Synonyms:
      water humidity moisture wetness rain damp condensation rains drizzle clamminess
      Antonyms:
      dryness dehydration
    1. verb cause to become damp, moist
      Synonyms:
      water dampen moisten spray sprinkle soak drench saturate wash dip rinse steep imbue humidify bathe douse splash sop irrigate hose souse deluge drown
      Antonyms:
      dry dehydrate

    Collocations

    get wet

    خیس شدن، تر شدن

    Idioms

    all wet

    (امریکا ـ عامیانه) در اشتباه، گمراه

    like a wet rag

    خسته و وامانده

    wet behind the ears

    (عامیانه) بی‌تجربه، ناشی، بچه‌مچه، چلغوز

    get one's feet wet

    (به‌منظور تجربه‌اندوزی و وفق دادن خود با شرایط جدید) قدم‌های اول خود را برداشتن، با گام‌های کوچک شروع کردن

    سوال‌های رایج wet

    معنی wet به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «wet» در زبان فارسی به «خیس»، «مرطوب» یا «تر» ترجمه می‌شود.

    واژه‌ی «wet» یکی از اساسی‌ترین صفات در زبان انگلیسی است که برای توصیف وضعیت اجسام، سطوح یا حتی شرایط محیطی که با آب یا مایعی پوشانده شده‌اند به کار می‌رود. این کلمه به دلیل ارتباط مستقیم با یکی از عناصر حیاتی یعنی آب، در زبان روزمره بسیار پرکاربرد است. وقتی گفته می‌شود چیزی «wet» است، معمولاً به این معناست که آن شیء یا سطح تماس مستقیم با رطوبت داشته و در نتیجه ظاهر یا بافت آن تغییر کرده است.

    کاربرد «wet» تنها محدود به توصیف اجسام ملموس نیست، بلکه در توصیف شرایط آب‌وهوایی نیز نقشی مهم دارد. وقتی در گزارش‌های هواشناسی گفته می‌شود «wet weather» یا «wet season»، منظور دوره‌ای است که بارش باران یا رطوبت زیاد محیطی در آن غالب است. این کاربرد نشان می‌دهد که واژه‌ی «wet» علاوه بر جنبه‌ی فیزیکی، نقش مهمی در بیان وضعیت‌های طبیعی و محیطی نیز ایفا می‌کند.

    از نظر زبانی، «wet» می‌تواند هم به عنوان صفت و هم به عنوان فعل به کار رود. به‌عنوان فعل، معنای آن «خیس کردن» یا «تر کردن» است. برای نمونه، جمله‌ی «She wet her hands before washing her face» نشان می‌دهد که فرد دست‌هایش را قبل از شستن صورت خیس کرده است. همین چندوجهی بودن، باعث شده تا این واژه در موقعیت‌های مختلف و با معانی متنوع مورد استفاده قرار گیرد.

    در صنایع مختلف نیز «wet» کاربردهای تخصصی دارد. به عنوان مثال، در حوزه‌ی شیمی و مهندسی مواد، اصطلاحاتی مانند «wet process» یا «wet chemistry» رایج است که به روش‌هایی اشاره دارد که در آن‌ها آب یا محلول‌های مایع نقش اساسی دارند. حتی در هنر و نقاشی هم اصطلاح «wet-on-wet» به تکنیکی اشاره می‌کند که در آن رنگ‌ها روی لایه‌ی خیس اعمال می‌شوند تا جلوه‌ای خاص ایجاد شود.

    فراتر از این‌ها، «wet» در زبان انگلیسی در برخی ترکیب‌ها و اصطلاحات عامیانه نیز حضور دارد که بار معنایی فراتر از رطوبت فیزیکی به آن می‌بخشد. برای مثال، عبارت «behind the ears wet» برای اشاره به بی‌تجربگی یا ناپختگی فرد به کار می‌رود. این نشان می‌دهد که واژه‌ی «wet» علاوه بر معنای اولیه‌اش، در ساخت استعاره‌ها و اصطلاحات فرهنگی نیز نقش‌آفرین است.

    گذشته‌ی ساده wet چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده wet در زبان انگلیسی wetted است.

    شکل سوم wet چی میشه؟

    شکل سوم wet در زبان انگلیسی wetted است.

    وجه وصفی حال wet چی میشه؟

    وجه وصفی حال wet در زبان انگلیسی wetting است.

    سوم‌شخص مفرد wet چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد wet در زبان انگلیسی wets است.

    صفت تفضیلی wet چی میشه؟

    صفت تفضیلی wet در زبان انگلیسی wetter است.

    صفت عالی wet چی میشه؟

    صفت عالی wet در زبان انگلیسی wettest است.

    ارجاع به لغت wet

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «wet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wet

    لغات نزدیک wet

    • - westwardly
    • - westwards
    • - wet
    • - wet bar
    • - wet behind the ears
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.