امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rain

reɪn reɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    rained
  • شکل سوم:

    rained
  • سوم‌شخص مفرد:

    rains
  • وجه وصفی حال:

    raining
  • شکل جمع:

    rains

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1
آب‌و‌هوا باران، بارش، بارندگی link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a rain of kisses
- بارانی از بوسه
- a heavy rain
- باران سنگین
- Warships maintained a steady rain of fire on the city.
- کشتی‌های جنگی به گلوله‌ باران مداوم شهر پرداختند.
- The volcano cast a rain of ashes on the city.
- آتشفشان بارانی از خاکستر را بر شهر ریخت.
- The rains come in autumn.
- پاییز فصل بارندگی است.
- seasonal rains
- بارش‌های موسمی
- the rains of Gillan
- بارندگی‌های گیلان
- It looks like rain.
- گویا می‌خواهد باران بیاید.
- The rain turned into snow.
- باران به برف تبدیل شد.
- if rain doesn't fall in the mountains ...
- اگر باران به کوهستان نبارد ...
- a rainstorm
- رگبار
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive verb - intransitive
آب‌و‌هوا باریدن، ریختن، فرود آمدن
- It rained all day.
- تمام روز باران آمد.
- They rained curses on him.
- او را فحش باران کردند.
- Two strong men rained punches on him.
- دو مرد قوی او را مشت باران کردند.
- Tears rained down her cheeks.
- اشک از گونه‌های او سرازیر شد.
- It is still raining.
- هنوز دارد باران می آید.
- An hour ago it stopped raining and then it started again.
- یک ساعت پیش باران ایستاد و سپس دوباره شروع شد.
- Bullets rained about him.
- بارانی از گلوله در اطرافش فرود آمد.
- to rain praises on someone
- کسی را غرق تحسین کردن
- The game was rained off.
- باران مسابقه را تعطیل کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rain

  1. noun downpour of water or other substance
    Synonyms:
    cat-and-dog weather cloudburst condensation deluge drencher drizzle fall flood flurry hail heavy dew liquid sunshine mist monsoon pour pouring precip precipitation raindrops rainfall rainstorm sheets shower showers sleet spate spit sprinkle sprinkling stream sun shower torrent volley wet stuff window washer
    Antonyms:
    aridity dryness
  1. verb drop water or other substance
    Synonyms:
    bestow bucket come down in buckets deposit drizzle fall hail lavish mist patter pour shower sleet sprinkle storm

Phrasal verbs

Collocations

  • heavy rain

    بارش شدید، بارش سنگین، باران شدید و سخت

Idioms

  • it never rains but it pours

    یا اصلاً نمی‌بارد یا خیلی می‌بارد.

    بدبختی هرگز تنها نمی‌آید، بدبیاری یکی دوتا نیست

ارجاع به لغت rain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rain

لغات نزدیک rain

پیشنهاد بهبود معانی