آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۶ خرداد ۱۴۰۴

    Deposit

    dɪˈpɑːzɪt dɪˈpɒzɪt

    گذشته‌ی ساده:

    deposited

    شکل سوم:

    deposited

    سوم‌شخص مفرد:

    deposits

    وجه وصفی حال:

    depositing

    شکل جمع:

    deposits

    معنی deposit | جمله با deposit

    verb - transitive

    گذاشتن، قرار دادن، نهادن، پیاده کردن، ته‌نشین کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The taxi deposited us in front of the station and disappeared.

    تاکسی ما را جلو ایستگاه گذاشت و ناپدید شد.

    Please deposit your bags in the designated area before entering the museum.

    لطفاً قبل‌از ورود به موزه کیف‌های خود را در محل تعیین‌شده قرار دهید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the sand that had been deposited on the bottom of the pool

    شن‌هایی که کف استخر ته‌نشین شده بود

    verb - transitive C1

    ریختن، واریز کردن، سپرده‌گذاری کردن، گذاشتن، قرار دادن (پول یا اشیای قیمتی در بانک یا گاوصندوق)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    I deposited some money and two checks in my account.

    مقداری پول و دو چک را به حساب خود واریز کردم.

    He deposited the valuable documents in the bank's safe deposit box.

    او اسناد باارزش را در صندوق امانات بانک قرار داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I need to deposit five thousand yen in my savings account.

    باید پنج هزار ین به حساب پس‌اندازم بریزم.

    verb - transitive

    پیش‌پرداخت کردن، سپردن، ودیعه گذاشتن، بیعانه دادن

    The company requires customers to deposit 50% of the total cost upfront before starting the project.

    این شرکت از مشتریان می‌خواهد که قبل‌از شروع پروژه، ۵۰ درصد از کل هزینه را پیش‌پرداخت کنند.

    I had to deposit a down payment of $500 when I signed the lease for my new apartment.

    وقتی قرارداد اجاره‌ی آپارتمان جدیدم را امضا کردم، مجبور شدم 500 دلار ودیعه بدهم.

    noun countable uncountable C2

    رسوب، نهشت، ته‌نشست، لایه‌ی باقی‌مانده

    There was a black deposit at the bottom of the bottle.

    رسوب سیاهی در ته بطری قرار داشت.

    The geologist examined the mineral deposits in the rock.

    زمین‌شناس رسوبات معدنی موجود در سنگ را بررسی کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The old oil left a thick, black deposit in the engine.

    روغن قدیمی، رسوب غلیظ و سیاهی در موتور بر جای گذاشت.

    mineral deposits

    نهشت‌های معدنی

    noun countable C2

    زمین‌شناسی لایه (که در اعماق زمین و در مدت طولانی به وجود آمده است)

    The geologist discovered a large deposit of coal beneath the surface of the earth.

    زمین‌شناس لایه‌ی بزرگی از زغال‌سنگ در زیر سطح زمین کشف کرد.

    The mining company was thrilled to find a substantial deposit of gold in the mountain range.

    شرکت معدن از یافتن لایه‌ی قابل توجهی از طلا در رشته‌کوه بسیار هیجان‌زده بود.

    noun countable C1

    سپرده، واریزی، پرداختی (معمولاً به بانک)

    The bank statement showed several large deposits.

    صورت‌حساب بانکی چندین واریزی بزرگ را نشان می‌داد.

    The deposits I made amounted to two thousand dollars.

    سپرده‌هایی که به حساب ریختم به دو هزار دلار بالغ شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a fixed deposit

    سپرده‌ی ثابت

    noun countable B1

    بیعانه، پیش‌پرداخت

    When you order something you have to pay a deposit.

    وقتی که چیزی را سفارش می‌دهید باید بیعانه بدهید.

    You need to put down a deposit before we can hold the item for you.

    باید بیعانه‌ای پرداخت کنید تا بتوانیم آن کالا را برای شما نگه داریم.

    noun countable C1

    ودیعه، پول‌پیش

    Do you have enough money for the deposit on the house?

    آیا پول کافی برای ودیعه‌ی خانه دارید؟

    The landlord kept part of our deposit to cover cleaning costs.

    صاحب‌خانه بخشی از پول‌پیش ما را برای پوشش هزینه‌های نظافت نگه داشت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد deposit

    1. noun down payment; money saved
      Synonyms:
      money saved money in the bank installment partial payment security stake pledge retainer drop warranty
      Antonyms:
      withdrawal debit
    1. noun accumulation of solid
      Synonyms:
      sediment deposition precipitation dregs grounds settlings precipitate alluvium silt drift delta lees
    1. verb locate, put in place for safekeeping
      Synonyms:
      place lay put store keep save collect stash accumulate invest deliver transfer entrust commit settle repose rest install park stock up amass hoard bank plop drop plunk plunk down put aside put by salt away sock away squirrel away ditch stow treasure give in trust garner sit down plant precipitate
      Antonyms:
      take out take away
    1. verb to lay down
      Synonyms:
      set down precipitate put put down situate drop insert fix posit

    Collocations

    deposit rate

    میزان بهره‌ی سپرده

    deposit receipt

    برگ رسید سپرده

    on deposit

    (مبلغ موجود) در حساب، سپرده شده، به امانت گذاشته شده

    call deposit account

    حساب سپرده‌ی دیداری (عندالمطالبه)

    put down a deposit

    پیش پرداخت گذاشتن / بیعانه دادن

    سوال‌های رایج deposit

    معنی deposit به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «deposit» در زبان فارسی به «سپرده»، «ودیعه» یا «ودیعه‌گذاری» ترجمه می‌شود.

    واژه‌ی «deposit» هم به عنوان اسم و هم به عنوان فعل به کار می‌رود و معنای اصلی آن به معنی قرار دادن یا گذاشتن چیزی به ویژه پول در جایی امن است. این کلمه در زمینه‌های مالی، بانکی، معاملات ملکی و حتی علوم زمین‌شناسی کاربرد دارد.

    از نظر مالی، «deposit» به معنای مبلغی پول است که فرد یا شرکت در حساب بانکی خود قرار می‌دهد تا نگهداری و مدیریت شود یا به عنوان تضمین در معاملات به کار رود. برای مثال، «deposit» می‌تواند پولی باشد که برای اجاره خانه به مالک داده می‌شود تا در صورت تخریب یا عدم پرداخت، جبران خسارت شود. همچنین در حساب‌های بانکی، مبلغی که به عنوان سپرده گذاشته می‌شود به دارایی فرد افزوده شده و می‌تواند بهره‌برداری مالی داشته باشد.

    در بانکداری، «deposit» فرایندی است که طی آن مشتری پول خود را به حساب بانکی واریز می‌کند. این سپرده‌ها می‌توانند به صورت کوتاه‌مدت یا بلندمدت باشند و بسته به نوع حساب، نرخ سود متفاوتی به آن تعلق می‌گیرد. سپرده‌گذاری باعث افزایش نقدینگی بانک‌ها شده و زمینه‌ای برای اعطای وام و توسعه اقتصادی فراهم می‌کند.

    در معاملات ملکی و قراردادها، «deposit» به مبلغی گفته می‌شود که خریدار به فروشنده می‌پردازد تا نشان‌دهنده‌ی جدیت در معامله باشد و معمولاً به عنوان پیش‌پرداخت یا ضمانت نگهداری می‌شود. این ودیعه در صورت عدم انجام معامله ممکن است به عنوان جریمه نزد طرف مقابل باقی بماند یا پس داده شود.

    در علوم زمین‌شناسی، «deposit» به معنای رسوبات یا موادی است که در سطح زمین یا زیر زمین انباشته شده‌اند، مانند رسوبات معدنی، ماسه‌ها و سنگ‌ها که حاصل فرایندهای طبیعی مانند ته‌نشینی، فرسایش و حرکت آب یا باد هستند.

    «deposit» مفهومی چندوجهی دارد که در جنبه‌های مختلف زندگی اقتصادی، حقوقی و علمی کاربرد فراوانی دارد و به عنوان نمادی از اطمینان، تضمین و نگهداری شناخته می‌شود.

    گذشته‌ی ساده deposit چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده deposit در زبان انگلیسی deposited است.

    شکل سوم deposit چی میشه؟

    شکل سوم deposit در زبان انگلیسی deposited است.

    شکل جمع deposit چی میشه؟

    شکل جمع deposit در زبان انگلیسی deposits است.

    وجه وصفی حال deposit چی میشه؟

    وجه وصفی حال deposit در زبان انگلیسی depositing است.

    سوم‌شخص مفرد deposit چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد deposit در زبان انگلیسی deposits است.

    ارجاع به لغت deposit

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «deposit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deposit

    لغات نزدیک deposit

    • - deposal
    • - depose
    • - deposit
    • - deposit account
    • - deposit rate
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین کردن وهله
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.