آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ اسفند ۱۴۰۳

    Drift

    drɪft drɪft

    گذشته‌ی ساده:

    drifted

    شکل سوم:

    drifted

    سوم‌شخص مفرد:

    drifts

    وجه وصفی حال:

    drifting

    معنی drift | جمله با drift

    verb - intransitive C2

    رانده شدن، رفتن، به حرکت درآمدن (با آب و باد و غیره)

    I drifted to the shore on a leaky boat.

    در یک قایق سوراخ (توسط امواج) به ساحل رانده شدم.

    The boat drifted in the calm waters.

    قایق در آب‌های آرام به حرکت درآمد.

    verb - intransitive verb - transitive

    سراندن (خودرو) (با استفاده از ترمز دستی)، دریفت کردن، دریفت کشیدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    He tried to drift the car but ended up losing control.

    او سعی کرد خودرو را بسراند اما در نهایت کنترل خودرو را از دست داد.

    She learned how to drift.

    او یاد گرفت که چگونه دریفت کند.

    noun singular

    مقصود، معنی (بدون جزئیات)

    His English is not good but I understand his drift.

    انگلیسی او خوب نیست ولی مقصود او را درک می‌کنم.

    Sorry, I don't get your drift.

    ببخشید، مقصود شما را نمی‌فهم.

    noun countable

    توده‌ی بادآورده، بادانباشت، انبوهه (هر چیزی که در اثر جریان آب یا باد و غیره انباشته شده باشد)

    drift, توده‌ی بادآورده، بادانباشت، انبوهه (هر چیزی که در اثر جریان آب یا باد و غیره انباشته شده باشد)

    They slid over snowdrifts on skis.

    آن‌ها با اسکی از روی انباشته‌های برف رد می‌شدند.

    There was a drift of newspapers around my feet.

    توده‌ای از روزنامه که باد آورده بود، در اطراف پایم انباشته شده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Wind had turned the snow into impassable drifts.

    باد برف‌ها را به صورت توده‌هایی صعب‌العبور درآورده بود.

    sand drifts ten meters high

    بادانباشت شن به ارتفاع ده متر

    noun singular uncountable

    تغییر (در نگرش و عقیده و غیره)

    We see the drift of his thoughts in his books.

    تغییر افکار او را در آثارش می‌بینیم.

    The drift in political ideology among young voters is noticeable in recent polls.

    تغییر در ایدئولوژی سیاسی در میان رأی‌دهندگان جوان در نظرسنجی‌های اخیر قابل توجه است.

    noun countable

    دریفت (سر خوردن خودرو با استفاده از ترمز دستی)

    His drift was executed flawlessly.

    دریفت او بی‌عیب‌ونقص اجرا شد.

    The drift left spectators in awe.

    دریفت تماشاگران را شگفت‌زده کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The drift towards technology in education is reshaping the way students learn.

    گرایش به فناوری در آموزش، شیوه‌ی یادگیری دانش‌آموزان را تغییر می‌دهد.

    noun

    حرکت (معمولاً تدریجی و آرام)

    The drift of the boat was smooth.

    حرکت قایق بدون تکان بود.

    The drift of the sled down the snowy hill was exhilarating.

    حرکت سورتمه به پایین تپه‌ی برفی نشاط‌آور بود.

    noun

    گرایش، تمایل (کلی)

    The company's marketing strategy reflects a drift towards digital advertising.

    استراتژی بازاریابی این شرکت نشان‌دهنده‌ی گرایش به تبلیغات دیجیتال است.

    I sense a drift towards greater independence in this younger generation.

    در این نسل جوان گرایش به استقلال بیشتر را احساس می‌کنم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a survey of the drift of 20th century poetry

    بررسی گرایش شعر سده‌ی بیستم

    noun

    انحراف، کژرفت (هواپیما و غیره) (از مسیر) (در اثر باد)

    the easterly drift of the airplane as a result of wind

    انحراف هواپیما به سمت شرق در اثر باد

    The aircraft's drift was evident.

    کژرفت هواپیما مشهود بود.

    noun

    بی‌هدفی

    The drift of their relationship was evident.

    بی‌هدفی رابطه‌ی آن‌ها مشهود بود.

    the drift in life

    بی‌هدفی در زندگی

    noun

    تونل رابط (در معدن)

    The workers carefully reinforced the walls of the drift to prevent a collapse.

    کارگران دیوارهای تونل رابط را با دقت تقویت کردند تا از ریزش جلوگیری کنند.

    The workers used the drift to access different parts of the mine.

    کارگران از تونل رابط برای دسترسی به قسمت‌های مختلف معدن استفاده کردند.

    noun

    زبان‌شناسی تغییر

    Scholars study the drift of language to understand how grammar and vocabulary shift over time.

    محققان برای درک چگونگی تغییر گرامر و واژگان در طول زمان، تغییر زبان را بررسی می‌کنند.

    The linguistic drift of the English language has led to the evolution of new words and expressions.

    تغییر زبانی زبان انگلیسی به تکامل کلمات و عبارات جدید منجر شده است.

    noun

    زیست‌شناسی رانش (تغییرات ایجادشده در بسامد نسبی اشکال مختلف یک ژن (الل) در یک جمعیت)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی زیست‌شناسی

    مشاهده

    Random drift in gene frequency led to the preservation of a beneficial trait.

    رانش تصادفی در بسامد ژن منجر به حفظ صفت مفید شد.

    A sudden drift in gene frequency can alter the genetic makeup of a population.

    رانش ناگهانی در بسامد ژن می‌تواند ترکیب ژنتیکی جمعیت را تغییر دهد.

    verb - intransitive

    انباشته شدن، توده شدن، روی هم جمع شدن (برف و غیره) (به‌وسیله‌ی باد یا آب)

    Sand had been drifted around the lake.

    شن در اطراف دریاچه انباشته شده بود.

    The snow began to drift against the house as the wind picked up.

    با افزایش ورزش باد، برف شروع به روی هم جمع شدن در مقابل خانه کرد.

    verb - transitive

    راندن، به حرکت درآوردن

    The strong winds began to drift the boat off course.

    بادهای شدید شروع به راندن قایق از مسیر کردند.

    The water's current started to drift the leaves downstream.

    جریان آب شروع به به حرکت درآوردن برگ‌ها به پایین‌دست کرد.

    verb - intransitive

    کشیده شدن، رفتن، سوق داده شدن (شخص و امور و غیره)

    He drifted from job to job and from town to town.

    او از شغلی به شغلی و از شهری به شهری می‌رفت.

    My life started to drift in a direction I didn't intend.

    زندگی‌ام به سمتی کشیده شد که من آن را در نظر نداشتم.

    verb - transitive

    (در غرب ایالات متحده‌ی آمریکا) بردن (به چرا) (گله‌ی گاو و غیره)

    They drifted the cattle towards the lush green pastures.

    آن‌ها گاوها را به سمت مراتع سرسبز بردند.

    We need to drift the horses to a different field for better grazing.

    برای چرای بهتر باید اسب‌ها را به مزرعه‌ی دیگری ببریم.

    verb - transitive

    انباشتن، توده کردن، جمع کردن (برف و غیره)

    High winds drifted the snow behind the wall.

    باد شدید برف را در پشت دیوار انباشت.

    The wind slowly drifted snow onto the sidewalk.

    باد برف را به‌آرامی در پیاده‌رو توده کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد drift

    1. noun accumulation
      Synonyms:
      pile heap mass deposit set lot batch cluster bundle bunch stack mound hill clump parcel bank mountain alluvion shock
    1. noun meaning, significance of communication
      Synonyms:
      significance import intention aim object end gist scope purport implication direction tendency design tenor progress progression
    1. verb move aimlessly
      Synonyms:
      wander stray meander ramble saunter amble float linger hover flit flitter flutter gad gallivant mosey stroll kick around accumulate gather amass tend draw near gravitate coast ride sail slide wash flow scud waft skim be carried along go with the tide dance aim go-that-a-way muck flicker malinger
      Antonyms:
      guide direct decide set

    Phrasal verbs

    drift apart

    کم‌کم از هم جدا شدن، کم‌کم با هم غریبه شدن

    Idioms

    drift off to sleep

    کم‌کم به خواب رفتن، در خواب فرورفتن، چرت زدن

    سوال‌های رایج drift

    گذشته‌ی ساده drift چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده drift در زبان انگلیسی drifted است.

    شکل سوم drift چی میشه؟

    شکل سوم drift در زبان انگلیسی drifted است.

    وجه وصفی حال drift چی میشه؟

    وجه وصفی حال drift در زبان انگلیسی drifting است.

    سوم‌شخص مفرد drift چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد drift در زبان انگلیسی drifts است.

    ارجاع به لغت drift

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «drift» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drift

    لغات نزدیک drift

    • - drier
    • - driest
    • - drift
    • - drift apart
    • - drift error
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.