فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Gravitate

ˈɡrævɪteɪt ˈɡrævɪteɪt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

سنگین کردن، بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن، (مجازا)بطرف جاذبه یامرکز نفوذ متمایل شدن، متمایل شدن بطرف، گرویدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The oil is gravitated through a pipeline.

نفت در لوله (تحت فشار جاذبه‌ی زمین) به حرکت درمی‌آید.

People did not gravitate toward communism.

مردم نسبت به کمونیسم گرایشی پیدا نکردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد gravitate

  1. verb be drawn toward; fall to
    Synonyms:
    move approach drop fall settle sink descend incline lean tend drift be attracted be influenced be pulled precipitate
    Antonyms:
    retreat run away

ارجاع به لغت gravitate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gravitate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gravitate

لغات نزدیک gravitate

پیشنهاد بهبود معانی