سنگین کردن، بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن، (مجازا)بطرف جاذبه یامرکز نفوذ متمایل شدن، متمایل شدن بطرف، گرویدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The oil is gravitated through a pipeline.
نفت در لوله (تحت فشار جاذبهی زمین) به حرکت درمیآید.
People did not gravitate toward communism.
مردم نسبت به کمونیسم گرایشی پیدا نکردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «gravitate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/gravitate