آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۱ فروردین ۱۴۰۴

    Approach

    əˈproʊtʃ əˈprəʊtʃ

    گذشته‌ی ساده:

    approached

    شکل سوم:

    approached

    سوم‌شخص مفرد:

    approaches

    وجه وصفی حال:

    approaching

    شکل جمع:

    approaches

    معنی approach | جمله با approach

    verb - intransitive verb - transitive B1

    نزدیک شدن، نزدیک آمدن، به پای کسی یا چیزی رسیدن، با کسی یا چیزی برابری کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    you should slow down as you approach the junction.

    وقتی به تقاطع نزدیک می‌شوید باید از سرعت خود بکاهید.

    She approached the podium with confidence, ready to deliver her speech.

    او با اعتمادبه‌نفس به تریبون نزدیک شد و آماده بود تا سخنرانی خود را ارائه دهد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    approach a destination

    به مقصد نزدیک شدن

    verb - transitive B2

    رسیدگی کردن، پرداختن به چیزی، مواجه شدن، روبه‌رو شدن با چیزی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    She approached the negotiation with a calm and diplomatic attitude.

    او با نگرشی آرام و دیپلماتیک به مذاکره پرداخت.

    We need to approach this situation carefully to avoid any mistakes.

    باید با دقت به این وضعیت رسیدگی کنیم تا از اشتباهات جلوگیری کنیم.

    verb - transitive

    مراجعه کردن، تماس گرفتن، در ارتباط بودن (معمولاً برای درخواست چیزی یا بستن قراردادی)

    We need to approach the client with a new proposal to close the deal.

    ما باید با پیشنهاد جدیدی به مشتری مراجعه کنیم تا معامله را نهایی کنیم.

    The company approached several suppliers to negotiate better terms.

    شرکت با چندین تأمین‌کننده برای مذاکره در مورد شرایط بهتر تماس گرفت.

    noun countable B2

    رهیافت، راهبرد، نگرش، رویکرد، روش، شیوه، طرز برخورد

    This approach to problem-solving has been very effective in our team.

    این روش برای حل مسائل در تیم ما بسیار مؤثر بوده است.

    Her approach to teaching emphasizes creativity and critical thinking.

    رویکرد او در تدریس بر خلاقیت و تفکر انتقادی تأکید دارد.

    noun countable uncountable B2

    نزدیکی، نزدیک شدن (از لحاظ فاصله یا زمان)

    With the approach of summer, the city begins to get more crowded.

    با نزدیک شدن تابستان، شهر شلوغ‌تر می‌شود.

    The heavy footsteps announced the approach of someone large.

    صدای قدم‌های سنگین، نزدیکی شخص بزرگی را خبر می‌داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    difficult of approach

    دور از دسترس

    easy of approach

    سهل‌الوصول

    noun countable

    راه منتهی، مسیر دسترسی، جاده‌ی منتهی

    The approach from the north side is blocked due to construction.

    مسیر دسترسی از سمت شمال به‌دلیل ساخت‌وساز مسدود شده است.

    The approach to the castle is lined with tall trees.

    راه منتهی به قلعه با درختان بلند پوشیده شده است.

    noun countable

    تقاضا، درخواست، مراجعه، تماس، اقدام (برای درخواست چیزی)

    The company made a formal approach to the government for funding.

    شرکت، مراجعه‌ای رسمی برای دریافت بودجه از دولت انجام داد.

    Their initial approach to the investors was unsuccessful.

    اقدام اولیه‌‌ی آن‌ها برای جذب سرمایه‌گذاران ناموفق بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد approach

    1. noun way, means of arriving
      Synonyms:
      way access road path entrance avenue coming reaching passage advance nearing advent landing gate accession drawing near
      Antonyms:
      departure leaving distancing
    1. noun request, suggestion
      Synonyms:
      offer application proposal suggestion request appeal proposition overture advance
    1. noun plan of attack, resolution
      Synonyms:
      way manner means method idea concept procedure program course technique style mode attitude plan of attack resolution offer shot stab try crack fling go whack lick modus operandi new wrinkle wrinkle
    1. verb come nearer
      Synonyms:
      near come advance move toward draw near close in go toward approximate resemble compare with correspond to match equal creep up catch up gain on converge reach border contact threaten loom up impend verge upon be like be comparable to take after move in on bear belly up to buzz surround come at come close
      Antonyms:
      leave go away depart distance
    1. verb make request, suggestion
      Synonyms:
      talk to address speak to consult advise appeal to apply to propose suggest entreat plead implore beseech supplicate greet accost make request sound out feel one out make overture make advance give a play give a tumble make up to take aside thumb tumble feel confer
    1. verb begin
      Synonyms:
      start commence begin undertake embark set about

    Collocations

    adopt an approach

    اتخاذ یک رویکرد

    step-by-step approach

    رویکرد گام به گام، روش مرحله به مرحله

    Idioms

    a blinkered view (or attitude, approach, etc.)

    نظر کوته‌فکرانه (بدون توجه به عقاید دیگران یا جنبه‌های دیگر موضوع)، نسنجیده

    سوال‌های رایج approach

    گذشته‌ی ساده approach چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده approach در زبان انگلیسی approached است.

    شکل سوم approach چی میشه؟

    شکل سوم approach در زبان انگلیسی approached است.

    شکل جمع approach چی میشه؟

    شکل جمع approach در زبان انگلیسی approaches است.

    وجه وصفی حال approach چی میشه؟

    وجه وصفی حال approach در زبان انگلیسی approaching است.

    سوم‌شخص مفرد approach چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد approach در زبان انگلیسی approaches است.

    ارجاع به لغت approach

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «approach» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/approach

    لغات نزدیک approach

    • - apprised
    • - apprize
    • - approach
    • - approach shot
    • - approachability
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    sole gyration required scribbler oleato carrot and stick add fuel to the fire crookery crooked linger chess fiend secondary Seattle seasoning غاز تزویر مضیقه ترغیب کردن مقدونیه مغایرت مقاربت مغایر مقیم مغازله مقاوله نامه مذاکره مذاکره کردن تزکیه ذکاوت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.