گذشتهی ساده:
approachedشکل سوم:
approachedسومشخص مفرد:
approachesوجه وصفی حال:
approachingشکل جمع:
approachesنزدیک شدن، نزدیک آمدن، به پای کسی یا چیزی رسیدن، با کسی یا چیزی برابری کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
you should slow down as you approach the junction.
وقتی به تقاطع نزدیک میشوید باید از سرعت خود بکاهید.
She approached the podium with confidence, ready to deliver her speech.
او با اعتمادبهنفس به تریبون نزدیک شد و آماده بود تا سخنرانی خود را ارائه دهد.
approach a destination
به مقصد نزدیک شدن
رسیدگی کردن، پرداختن به چیزی، مواجه شدن، روبهرو شدن با چیزی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She approached the negotiation with a calm and diplomatic attitude.
او با نگرشی آرام و دیپلماتیک به مذاکره پرداخت.
We need to approach this situation carefully to avoid any mistakes.
باید با دقت به این وضعیت رسیدگی کنیم تا از اشتباهات جلوگیری کنیم.
مراجعه کردن، تماس گرفتن، در ارتباط بودن (معمولاً برای درخواست چیزی یا بستن قراردادی)
We need to approach the client with a new proposal to close the deal.
ما باید با پیشنهاد جدیدی به مشتری مراجعه کنیم تا معامله را نهایی کنیم.
The company approached several suppliers to negotiate better terms.
شرکت با چندین تأمینکننده برای مذاکره در مورد شرایط بهتر تماس گرفت.
رهیافت، راهبرد، نگرش، رویکرد، روش، شیوه، طرز برخورد
This approach to problem-solving has been very effective in our team.
این روش برای حل مسائل در تیم ما بسیار مؤثر بوده است.
Her approach to teaching emphasizes creativity and critical thinking.
رویکرد او در تدریس بر خلاقیت و تفکر انتقادی تأکید دارد.
نزدیکی، نزدیک شدن (از لحاظ فاصله یا زمان)
With the approach of summer, the city begins to get more crowded.
با نزدیک شدن تابستان، شهر شلوغتر میشود.
The heavy footsteps announced the approach of someone large.
صدای قدمهای سنگین، نزدیکی شخص بزرگی را خبر میداد.
difficult of approach
دور از دسترس
easy of approach
سهلالوصول
راه منتهی، مسیر دسترسی، جادهی منتهی
The approach from the north side is blocked due to construction.
مسیر دسترسی از سمت شمال بهدلیل ساختوساز مسدود شده است.
The approach to the castle is lined with tall trees.
راه منتهی به قلعه با درختان بلند پوشیده شده است.
تقاضا، درخواست، مراجعه، تماس، اقدام (برای درخواست چیزی)
The company made a formal approach to the government for funding.
شرکت، مراجعهای رسمی برای دریافت بودجه از دولت انجام داد.
Their initial approach to the investors was unsuccessful.
اقدام اولیهی آنها برای جذب سرمایهگذاران ناموفق بود.
اتخاذ یک رویکرد
رویکرد گام به گام، روش مرحله به مرحله
a blinkered view (or attitude, approach, etc.)
نظر کوتهفکرانه (بدون توجه به عقاید دیگران یا جنبههای دیگر موضوع)، نسنجیده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «approach» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/approach