فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Impend

ˌɪmˈpend ɪmˈpend

گذشته‌ی ساده:

impended

شکل سوم:

impended

سوم‌شخص مفرد:

impends

وجه وصفی حال:

impending

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

مشرف بودن، آویزان کردن، در شرف وقوع بودن، محتملالوقوع بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

his impending departure

عزیمت قریب‌الوقوع او

We went indoors because rain impended.

چون قرار بود باران بیاید به داخل ساختمان رفتیم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impend

  1. verb to be imminent
    Synonyms:
    threaten loom hang over menace hover brew lower overhang be imminent

ارجاع به لغت impend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impend

لغات نزدیک impend

پیشنهاد بهبود معانی