فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hover

ˈhʌvər / / ˈhɑː- ˈhɒvə

گذشته‌ی ساده:

hovered

شکل سوم:

hovered

سوم‌شخص مفرد:

hovers

وجه وصفی حال:

hovering

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

معلق بودن، روی هوا ماندن (معمولاً با بال زدن سریع)

Dragonflies can hover like helicopters.

سنجاقک‌ها می‌توانند مانند بالگرد در هوا معلق بمانند.

The helicopter hovered above the building.

بالگرد بالای ساختمان در هوا بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

An eagle was hovering over the rabbits.

عقابی برفراز خرگوش‌ها چرخ می‌زد.

verb - intransitive

پرسه زدن، ایستادن (به‌ویژه برای توجه نزدیک کسی بودن با شوق و اضطراب)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The teacher hovered near the students, watching their work.

معلم نزدیک دانش‌آموزان ایستاده بود و به کارشان نظارت می‌کرد.

He hovered by the door, unsure whether to enter.

او کنار در ایستاده بود و نمی‌دانست که وارد شود یا نه.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Reporters hovered around the gate.

خبرنگاران در اطراف دروازه مترصد ایستاده بودند.

The shark was hovering around us.

کوسه در اطراف ما پرسه می‌زد.

I hovered between two good offers.

بین دو پیشنهاد خوب در تعلیق بودم.

verb - intransitive

نزدیک بودن، حول‌وحوش چیزی بودن، در سطح خاصی بودن، قرار داشتن در سطحی

Temperatures are expected to hover near freezing tonight.

دما امشب در نزدیکی نقطه‌ی انجماد قرار خواهد داشت.

Unemployment figures have hovered around 10% for months.

آمار بیکاری ماه‌هاست که حول‌وحوش ۱۰ درصد مانده است.

verb - intransitive verb - transitive

کامپیوتر قرار دادن موس روی چیزی، نگه داشتن موس روی چیزی (بدون کلیک کردن)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

The menu expands when you hover the cursor over it.

منو زمانی باز می‌شود که نشانگر موس را روی آن قرار دهید.

Hovering over the video shows playback controls.

با نگه داشتن موس روی ویدیو، کنترل‌های پخش ظاهر می‌شوند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hover

  1. verb hang, float over
    Synonyms:
    fly hang about linger drift float over flutter flicker waver poise be suspended flit flitter wait nearby brood over dance
    Antonyms:
    rest settle lie
  1. verb to remain stationary over a place or object
    Synonyms:
    hang levitate poise

ارجاع به لغت hover

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hover» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hover

لغات نزدیک hover

پیشنهاد بهبود معانی