امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Hove

    hoʊv həʊv
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی

    noun adverb
    زمان ماضی فعل

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد hove

    1. verb to eject the contents of the stomach through the mouth
      Synonyms:
      vomited puked
    1. verb to utter in a breathless manner
      Synonyms:
      gasped panted
    1. verb bend out of shape, as under pressure or from heat
      Synonyms:
      pushed hurled cast fired pitched sent launched propelled slung flung thrown tossed shot darted shied bulged warped vomited retched gagged regurgitated uttered raised lifted elevated pulled hauled hoisted panted groaned dashed hurtled
    1. verb to raise laboriously
      Synonyms:
      raised lifted elevated boosted hoisted upraised reared upheld uplifted
    1. verb rise and move, as in waves or billows
      Synonyms:
      rolled swayed washed surged tossed bobbed rocked puffed swollen undulated sloshed wafted pitched reeled lurched expanded panted throbbed gasped dilated palpitated swirled
      Antonyms:
      rested quieted
    1. verb to raise or lift, especially with great effort or force:
      Synonyms:
      lifted

    ارجاع به لغت hove

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «hove» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hove

    لغات نزدیک hove

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی