آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ خرداد ۱۴۰۴

    Thrown

    θroʊn θrəʊn

    گذشته‌ی ساده:

    threw

    سوم‌شخص مفرد:

    throws

    وجه وصفی حال:

    throwing

    معنی thrown | جمله با thrown

    قسمت سوم فعل Throw

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    She had thrown all his letters into the fire.

    او تمام نامه‌هایش را در آتش انداخته بود.

    The thief was thrown out of the store by security.

    دزد توسط نیروهای امنیتی از فروشگاه بیرون انداخته شد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد thrown

    1. verb cause to be confused emotionally
      Synonyms:
      confused puzzled bewildered perplexed mystified bemused befuddled muddled confounded discombobulated fuddled jumbled dizzied addled bedevilled
    1. adjective hurled
      Synonyms:
      flung pitched tossed heaved propelled directed discharged sent forth
    1. adjective beaten
      Synonyms:
      knocked over sent sprawling heaved
    1. verb organize or be responsible for
      Synonyms:
      held given made submitted yielded surrendered tripped
    1. verb put or send forth
      Synonyms:
      put fired emitted hurled launched propelled projected driven tossed slung cast shed dropped discharged impelled flung discarded submitted forced pitched flicked chucked thrusted disposed radiated confused lost started flipped hove pelted butted baffled unsettled overturned contrived whirled bucked bunted prostrated unhorsed pegged nonplussed irradiated floored disconcerted
      Antonyms:
      received accepted retrieved helped explained
    1. verb to bring to bear steadily or forcefully
      Synonyms:
      exercised exerted plied wielded
    1. verb cause to go on or to be engaged or set in operation
      Synonyms:
      dropped floored grounded pinned nailed downed flattened levelled switched flipped overwhelmed decked prostrated
      Antonyms:
      raised
    1. verb to make incapable of finding something to think, do, or say
      Synonyms:
      stuck beaten stumped confounded nonplussed flummoxed
    1. verb place or put with great energy
      Synonyms:
      cast pitched chucked threw hurled slung flung tossed fired shot launched hove bowled dashed thrust delivered shied darted butted bunted
      Antonyms:
      caught received grabbed
    1. adjective twisted together; as of filaments spun into a thread
      Synonyms:
      thrown and twisted

    سوال‌های رایج thrown

    گذشته‌ی ساده thrown چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده thrown در زبان انگلیسی threw است.

    وجه وصفی حال thrown چی میشه؟

    وجه وصفی حال thrown در زبان انگلیسی throwing است.

    سوم‌شخص مفرد thrown چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد thrown در زبان انگلیسی throws است.

    ارجاع به لغت thrown

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «thrown» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thrown

    لغات نزدیک thrown

    • - thrower
    • - throwin
    • - thrown
    • - throwster
    • - thru
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.