فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Driven

ˈdrɪvn ˈdrɪvn

مصدر:

drive

گذشته‌ی ساده:

drove

سوم‌شخص مفرد:

drives

وجه وصفی حال:

driving

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

مصمم، کوشا، باانگیزه، دارای پشتکار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He is a driven person.

او فرد مصممی است.

She is a driven individual who never gives up on her goals.

او شخص کوشایی است که هیچ وقت از اهدافش دست نمی‌کشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد driven

  1. adjective compelled
    Synonyms:
    forced motivated pushed guided directed ambitious impelled induced urged on obsessed compulsive possessed consumed galvanized Type A herded monomaniacal

ارجاع به لغت driven

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «driven» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/driven

لغات نزدیک driven

پیشنهاد بهبود معانی