به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Month

mʌnθ mʌnθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    months

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A1
    ماه، ماه شمسی، ماه قمری، برج
    • - Each year has twelve months.
    • - هر سال دوازده ماه دارد.
    • - lunar and solar months
    • - ماه‌های قمری و شمسی
    • - I was born in the month of Shahrivar.
    • - من در شهریور‌ماه به دنیا آمده‌ام.
    • - a month-long vacation
    • - تعطیلات سی روزه
    • - I haven't seen her for months.
    • - ماه‌ها است که او را ندیده‌ام.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد month

  1. noun One of the twelve divisions of the calendar year
    Synonyms: measure of time, thirty days, one-twelfth of a year, four weeks, calendar-month, moon, period

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت month

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «month» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/month

لغات نزدیک month

پیشنهاد بهبود معانی