Period

ˈpɪriəd ˈpɪəriəd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    periods

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
دوره، مدت، موقع، گاه، وقت، روزگار، عصر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the period between two full moons
- دوران بین دو ماه شب چهارده
- a fifty-year period of peace
- یک دوره‌ی صلح پنجاه ساله
- the golden period of Greek literature
- عصر طلایی ادبیات یونان
- the period of my youth
- روزگار جوانی من
- the present period
- زمان کنونی، عصر حاضر
- We have history in the second period.
- زنگ دوم تاریخ داریم.
- A school day is divided into five periods.
- یک روز تحصیلی به پنج بخش تقسیم می‌شود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
دوران قاعدگی زنان، پریود
- She is having her period and she doesn't want to swim.
- او قاعده است و نمی‌خواهد شنا کند.
noun countable
جمله‌ی کامل
- rounded periods
- جملات کامل و زیبا
noun countable
نقطه، مکث، توقف
- Death put a period to his plans.
- مرگ نقشه‌های او را نقش بر آب کرده.
- Put a period at the end of each sentence.
- در آخر هر جمله نقطه بگذار.
- I am not interested, period!
- علاقه ندارم، همین!
adjective
دوره‌ای، موقتی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد period

  1. noun extent of time
    Synonyms: aeon, age, course, cycle, date, days, duration, epoch, era, generation, interval, measure, season, space, span, spell, stage, stretch, term, time, while, years
  2. noun ending
    Synonyms: cessation, close, closing, closure, conclusion, discontinuance, end, limit, stop, termination

Idioms

ارجاع به لغت period

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «period» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/period

لغات نزدیک period

پیشنهاد بهبود معانی