فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Duration

duː- djʊˈreɪʃn

شکل جمع:

durations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1

مدت، طی، طول، مدت‌زمان

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

His stay was of short duration.

اقامت او کوتاه‌مدت بود.

Of what duration?

در طول چه مدتی؟

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The duration of the movie was two hours.

مدت‌زمان فیلم دو ساعت بود.

for the duration of his life

در طول عمرش

noun uncountable

دوام، تداوم، استمرار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The duration of their relationship lasted only a few months.

رابطه‌ی آن‌ها فقط چند ماه دوام داشت.

I couldn't believe the duration of the traffic jam on the highway.

نمی‌توانستم تداوم ترافیک در بزرگراه را باور کنم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد duration

  1. noun length of action, event
    Synonyms:
    time period span term extent run continuation continuance stretch spell persistence prolongation endurance continuity perpetuation tide

Idioms

for the duration

1- (انگلیس - عامیانه) تا پایان جنگ 2- برای مدتی دراز

ارجاع به لغت duration

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «duration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/duration

لغات نزدیک duration

پیشنهاد بهبود معانی