دویدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
The children ran through the park.
بچهها در پارک دویدند.
He can run a mile in five minutes.
او میتواند یک مایل را در پنج دقیقه بدود.
شرکت دادن، دواندن (سگ و اسب و غیره) (در مسابقه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The trainer decided to run her horse in the upcoming derby.
این مربی تصمیم گرفت اسب خود را در مسابقهی اسبدوانی پیشرو شرکت دهد.
The dog owner decided to run his pet in the local race.
صاحب سگ تصمیم گرفت حیوان خانگی خود را در مسابقهی محلی بدواند.
با شتاب رفتن، با عجله رفتن، شتافتن، عجله کردن
The child ran to her mother.
کودک به سوی مادرش شتافت.
She had to run to catch the bus before it drove away.
باید با عجله میرفت تا قبل از حرکت اتوبوس به آن برسد.
ورزش حمل کردن توپ به سوی دروازهی حریف (فوتبال آمریکایی)
The quarterback decided to run the ball instead of passing it to a teammate.
کوارتربک تصمیم گرفت به جای پاس دادن به همتیمی، توپ را سوی دروازهی حریف حمل کند.
I ran the ball.
توپ را به سوی دروازهی حریف حمل کردم.
حرکت کردن، در آمدوشد بودن، رفتوآمد کردن (قطار و اتوبوس و غیره)، حرکت دادن
This train runs between Tehran and Ghom and each run takes two hours.
این قطار بین تهران -قم در رفتوآمد است و هر سفر دو ساعت طول میکشد.
This railway runs through a forest.
این راهآهن از میان جنگل میگذرد.
اجرا کردن، کار کردن، اجرا شدن
Let the engine run for five minutes so that it warms up.
بگذار موتور پنج دقیقه در جا کار کند تا گرم شود.
a machine that is running
موتوری که دارد کار میکند
اداره کردن، گرداندن، چرخاندن
They ran the country on a tight budget.
آنها کشور را با بودجهی محدودی اداره کردند.
The manager runs the project efficiently.
مدیر پروژه را به نحو احسن میگرداند.
to run a household
خانوادهای را چرخاندن
جاری بودن، جریان داشتن، جاری شدن، روان شدن (مایعات)
Let the water run through the pipe.
بگذار آب در لوله جاری شود.
The tears ran down her cheeks as she listened to the sad news.
وقتی به این خبر غم انگیز گوش میداد، اشک روی گونههایش روان شد.
gutters running blood
جویهایی که خون در آن جاری است
پخش شدن، رفتن (رنگ لباس)
colors guaranteed not to run
رنگهایی که تضمین شده است پخش نمیشوند
Be careful when washing this shirt, as the colors may run.
هنگام شستن این پیراهن مراقب باشید زیرا ممکن است رنگها بروند.
آب شدن، ذوب شدن
The vax ran.
موم آب شد و جاری شد.
The butter was beginning to run.
کره داشت آب میشد.
دستور زبان است، بودن، شدن، گشتن، گردیدن، شود، باشد، باد، هست، نیست و غیره (فعل ربط)
آموزش دستور زبان انگلیسی از مبتدی تا پیشرفته
My patience ran out.
صبرم تمام شد.
boots that run $40
پوتینهایی که 40 دلار قیمت دارند
Apples running 7 to a kilo.
هر 7 تا سیب یک کیلو وزن دارد.
Prices are running high.
قیمتها بالا هستند.
the story runs like this
داستان بدین قرار است
نخکش شدن (جورابشلواری و غیره)
Be careful when washing your tights, as they can easily run if not handled gently.
هنگام شستن جورابشلواری مراقب باشید؛ زیرا اگر بهآرامی با آنها برخورد نکنید، میتوانند بهراحتی نخکش شوند.
Her tights have run!
جورابشلواریاش نخکش شده است!
منتشر کردن، پخش کردن، نمایش دادن (در روزنامه یا مجله یا تلویزیون و غیره)
The radio station will run an interview with the famous author tomorrow.
ایستگاه رایدویی فردا مصاحبه با این نویسندهی معروف را پخش خواهد کرد.
The newspaper ran a story about the recent political scandal.
این روزنامه مطلبی در مورد رسوایی سیاسی اخیر منتشر کرد.
سیاست کاندیدا شدن، کاندیدای انتخابات شدن، کاندیدا بودن، شرکت کردن
She announced her intention to run for city council.
او اعلام کرد که قصد دارد در انتخابات شورای شهر شرکت کند.
Sarah decided to run for congress.
سارا تصمیم گرفت برای کنگره کاندیدا شود.
قاچاقی وارد کردن، قاچاقی رد کردن، رد کردن، قاچاق (چیزی را) کردن
Our ships run passengers as well as cargo.
کشتیهای ما هم مسافر و هم محموله رد میکنند.
to run whiskey
ویسکی قاچاق کردن
دو (عمل دویدن)
I went for a run this morning to boost my energy levels.
امروز صبح دویدم تا میزان انرژیام را افزایش دهم.
He set a new personal record in the 10k run at the marathon.
او در دو ۱۰۰۰۰ متر در ماراتن رکورد شخصی جدیدی را ثبت کرد.
سفر گردش، گشت، دور، چرخ، سفر (کوتاه)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی سفر
We took a run to the beach to escape the city hustle.
برای فرار از هیاهوی شهر، در ساحل گردش کردم.
I'm planning a run to visit my family in another state.
در حال برنامهریزی برای سفر به یک ایالت دیگر برای دیدن خانوادهام هستم.
سینما و تئاتر دورهی اجرا
The theater was packed every night during the run of the play.
در طول اجرای نمایش هر شب سالن تئاتر مملو از جمعیت بود.
The run of the play was extended.
اجرای نمایش تمدید شد.
حمله، یورش، هجوم، تقاضای بیسابقه (برای خرید یا فروش و غیره)
The release of the new iPhone caused a run on the stores.
عرضهی آیفون جدید باعث هجوم به فروشگاهها شد.
The introduction of a new gaming console caused a run.
معرفی کنسول بازی جدید تقاضای بیسابقهای را به دنیال داشت.
The sudden increase in demand for hand sanitizer during the COVID-19 pandemic led to a run on stores, with shelves quickly emptying.
افزایش ناگهانی تقاضا برای ضدعفونیکنندهی دست در طول همهگیری کووید-19 منجر به یورش به فروشگاهها شد و قفسهها بهسرعت خالی شدند.
-دانی (در ترکیب)، محوطه (منطقهای از زمین با اندازهی محدود برای نگهداری حیوانات)
hen run
مرغدانی
The rabbit hopped out of its run.
خرگوش از محوطهاش بیرون پرید.
ورزش امتیاز (در بازی کریکت و بیسبال)
The team needed just one more run to win the match.
این تیم برای پیروزی در مسابقه فقط به یک امتیاز دیگر نیاز داشت.
I hope to score a run for my team.
امیدوارم بتوانم یک امتیاز برای تیمم کسب کنم.
دررفتگی، نخکش (جورابشلواری و جوراب ساقبلند)
She tried to hide the run in her tights.
سعی کرد دررفتگی جورابشلواریاش را پنهان کند.
She was embarrassed when she discovered a run in her tights during the important meeting.
وقتی در جلسهی مهم در جوراب ساقبلندش دررفتگی پیدا کرد، خجالت کشید.
اسهال، شکمروش (در جمع)
I experienced a bout of the runs that lasted for hours.
اسهالی را تجربه کردم که ساعتها به طول انجامید.
The hiker had to find a bathroom quickly as he felt a sudden onset of the runs.
کوهنورد مجبور شد بهسرعت دستشویی پیدا کند زیرا شروع ناگهانی شکمروش را احساس کرد.
آبشده، ذوبشده، مذاب
run chocolate
شکلات آبشده
run iron
آهن ذوبشده
خسته، ازنفسافتاده (بر اثر دویدن)
After completing the marathon, I felt completely run.
پس از اتمام ماراتن، احساس کردم که کاملاً خستهام.
The runner collapsed on the ground, completely run and unable to continue.
دونده بر زمین افاد کرد، کاملاً ازنفسافتاده بود و نتوانست ادامه دهد.
ورزش مسیر، پیست (اسکی و سورتمهسری و غیره)
We decided to take the blue ski run as it was more suitable for our skill level.
تصمیم گرفتیم مسیر اسکی آبیرنگ را انتخاب کنیم زیرا برای سطح مهارت ما مناسبتر بود.
The bobsleigh run was closed for maintenance.
پیست سورتمهسری به دلیل تعمیر و نگهداری بسته شد.
مسیر، راه (که حیوانات در آن تردد میکنند)
The hunters set up a blind near a run for deer.
شکارچیان مخفیگاهی در نزدیکی مسیر آهو برپا کردند.
The predator patiently waited near the run, anticipating the arrival of its prey.
شکارچی با صبر و حوصله در نزدیکی راه منتظر ماند و انتظار آمدن طعمهی خود را داشت.
(اتفاقا به کسی یا چیزی) برخوردن، تصادفا پیدا کردن
رفتن، عزیمت کردن
با کسی دیگر رابطه داشتن یا معاشر بودن
کسی یا جایی را ترک کردن و رفتن (به قصد ایجاد رابطه با شخصی دیگر)
دزدیدن و با خود بردن
(نسبت به دیگران) برجسته و ممتاز بودن
فراتر رفتن، از کنترل خارج شدن
(کسی یا چیزی را) تخریب کردن، به انتقاد گرفتن، تحقیر کردن، خوار کردن
(عمداً با ماشین) به کسی یا چیزی زدن، زیر گرفتن، تصادف کردن
(کسی یا چیزی را) تعقیب کردن و گرفتن، دنبال کردن
تحقیر کردن، بیارزش کردن، بیقدر کردن، کم گرفتن، پست کردن، خراب کردن
(بهخاطر کمبود سوخت یا برق و غیره) ضعیف شدن، از کار ایستادن، خراب شدن، بیانرژی شدن، خالی شدن، تحلیل رفتن، تمام شدن، نقصان یافتن
سرازیر شدن، انداختن یا افتادن
(خود را بهدلیل کار زیاد) بیمار کردن، خسته کردن، ضعیف کردن
خوردن به، تصادف کردن، برخورد کردن، زدن به
(بهطور تصادفی و اتفاقی) کسی را دیدن، به کسی برخوردن، با کسی روبهرو شدن
(با مشکلی) برخورد کردن، مواجه شدن
رسیدن به (هزینه، قیمت و تعداد)
بیوقفه حرف زدن
ادامه دادن
به آخر چیزی اضافه کردن
دنبالهی سخنی را در شعر یا بیت بعدی ادامه دادن
منقضی شدن، تمام شدن، باطل شدن، از درجهی اعتبار ساقط شدن (مدرک و قرارداد و غیره)
تمام شدن، ته کشیدن (موادغذایی و بنزین و غیره)
تمام کردن، به پایان رساندن
بیرون کردن، اخراج کردن، بیرون راندن، بیرون انداختن
(کریکت) بیرون راندن، سوزاندن (چوبزن)
ول کردن، ترک کردن، رها کردن (کسی یا چیزی) (بهطور ناگهانی که معمولاً سبب بروز مشکل میشود)
(با اتومبیل و غیره) زیر گرفتن
لبریز شدن
طول کشیدن، فراتر رفتن، از حد انتظار بیشتر شدن
(بهسرعت) بررسی کردن، دوره کردن
(بهسرعت) بررسی کردن، دوره کردن، خواندن، مرور کردن
جریان داشتن، جاری بودن، پخش شدن
(با بیفکری یا بهسرعت) خرج کردن، مصرف کردن، تمام کردن
(با شمشیر یا تفنگ) از بین بردن، کشتن، زخمی کردن
سریع رشد کردن
(در حراج یا مزایده) قیمت بیشتری پیشنهاد کردن، روی دست دیگری رفتن
به سرعت به هم دوختن
به سرعت ساختن
بدهی بالا آوردن
گریختن، در رفتن
در درازمدت، در طی زمان
(موتور اتومبیل و غیره) خلاص کار کردن، هرزکارکردن، درجا کار کردن
بالأخره، در دراز مدت، نتیجهی نهایی
در آغاز، در ابتدا، در کوتاه مدت
(فوتبال و بسکتبال و غیره - در اواخر مسابقه) توپ را کنترل کردن، وقت کشی کردن
(عامیانه) از خطر یا احتمال شکست ترسیدن، روش ترسآمیز داشتن
کلمه "run" در زبان انگلیسی یکی از پرکاربردترین واژههاست که معانی و کاربردهای متنوعی دارد. این کلمه به معنای "دویدن" است، اما در زبان محاورهای و نوشتاری به شکلهای مختلفی به کار میرود. در ادامه به بررسی معانی، توضیحات و نکات جالب مربوط به این کلمه میپردازیم.
معانی اصلی
- دویدن: این معنی اصلی و اولیه کلمه "run" است. به حرکت سریع با پاها، بهویژه در ورزش و فعالیتهای بدنی اشاره دارد. مثلاً: "I like to run in the park" (من دوست دارم در پارک بدوم).
- عملکرد: "run" به معنای کار کردن یا عملکرد یک سیستم یا دستگاه نیز به کار میرود. به عنوان مثال: "The computer runs smoothly" (کامپیوتر بهخوبی کار میکند).
- مدیریت: این کلمه به معنای مدیریت یا اداره کردن یک کسبوکار یا پروژه نیز استفاده میشود. مثلاً: "She runs her own business" (او کسبوکار خود را مدیریت میکند).
- پخش کردن: در زمینه رسانه، "run" به معنای پخش یک برنامه تلویزیونی یا فیلم نیز به کار میرود. مثلاً: "The show runs every Friday" (این برنامه هر جمعه پخش میشود).
نکات جالب
- فعلهای ترکیبی: "run" به عنوان یک فعل اصلی میتواند با پیشوندها و پسوندهای مختلف ترکیب شود و معانی جدیدی ایجاد کند. به عنوان مثال، "run out" به معنای تمام شدن یا کم شدن چیزی است: "We ran out of milk" (شیر ما تمام شد).
- عبارات رایج: این کلمه در عبارات و اصطلاحات رایج نیز به کار میرود. برای مثال، "run for office" به معنای نامزد شدن برای یک مقام سیاسی است.
- اشکال مختلف: "run" در زمانهای مختلف به شکلهای مختلفی صرف میشود. به عنوان مثال، "ran" (گذشته) و "running" (حال استمراری) از اشکال این کلمه هستند.
کاربردهای فرهنگی
- ورزش: در بسیاری از فرهنگها، دویدن یک فعالیت ورزشی محبوب است و مسابقات دو به شکلهای مختلفی برگزار میشود. این کلمه در این زمینه نیز کاربرد زیادی دارد.
- معانی استعارهای: در زبان انگلیسی، "run" میتواند به معنای پیشرفت یا پیشبرد یک ایده یا پروژه نیز به کار رود. مثلاً: "We need to run some tests" (ما باید چند آزمایش انجام دهیم).
استفاده در زبانهای مختلف
این کلمه به دلیل کاربرد وسیع آن در زبان انگلیسی، در زبانهای دیگر نیز تاثیرگذار بوده است و ممکن است به شکلهای مختلفی در زبانهای دیگر به کار برود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «run» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/run