آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ مهر ۱۴۰۳

    Lie

    laɪ laɪ

    گذشته‌ی ساده:

    lay

    شکل سوم:

    lain

    سوم‌شخص مفرد:

    lies

    وجه وصفی حال:

    lying

    شکل جمع:

    lies

    معنی lie | جمله با lie

    verb - intransitive A2

    دروغ گفتن، سخن نادرست گفتن، یاوه گفتن

    That thermometer must be lying.

    آن دماسنج باید اشتباه باشد.

    He lied to them about his age.

    او درباره سنش به آن‌ها دروغ گفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He lied to his own wife.

    او به زن خودش هم دروغ گفت.

    Statistics don't lie.

    آمار دروغ نمی‌گوید.

    Don't lie to me!

    به من دروغ نگو!

    verb - intransitive

    دراز کشیدن، (روی چیزی) خوابیدن، والمیدن، (روی زمین) تخت شدن، واکشیدن، غنودن، (به صورت خوابیده یا افقی) قرار داشتن، استراحت کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    Many swimmers just lie on the beach all day.

    خیلی از شناگران تمام روز فقط در ساحل دراز می‌کشند.

    to lie on one's back

    بر پشت خوابیدن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Lie back and take a rest.

    لم بده و استراحت کن.

    I lay on the sofa and began to read.

    روی کاناپه خوابیدم و شروع به خواندن کردم.

    The doctor made me lie down on a bed and examined my wound.

    دکتر مرا روی تخت خواباند و زخمم را بررسی کرد.

    Lie down and close your eyes.

    دراز بکش و چشمانت را ببند.

    to take a lie in one's bed

    غنودن در بستر خود

    verb - intransitive

    قرار گرفتن، گسترش یافتن

    The letters lay untouched on her table.

    نامه‌ها دست‌نخورده روی میزش قرار داشتند.

    to lie in state

    (جسد شخص مهم) در معرض دید و احترام همگان قرار گرفتن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Thieves were lying in wait for the caravan.

    دزدان سرراه کاروان کمین کرده بودند.

    A fine trout lie.

    محلی که ماهیان قزل‌آلا به خوبی در آنجا تجمع می‌کنند.

    Canada lies to the north.

    کانادا در شمال قرار دارد.

    verb - intransitive

    وجود داشتن، بودن

    Snow lies on the fields.

    روی کشتزارها برف است.

    the love that lies in her eyes

    عشقی که در چشمان او وجود دارد

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Lifeless bodies lay in the streets.

    اجساد بی‌جان در خیابان‌ها افتاده بودند.

    He thought that his future lay in teaching.

    او فکر می‌کرد که آینده‌اش در معلمی است.

    the road that lies ahead of us

    راهی که در پیش داریم

    The difficulties that lie ahead.

    دشواری‌هایی که در پیش است.

    verb - intransitive

    حقوق وارد بودن، دعوی پذیر بودن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    an action that will not lie

    کاری که (از نظر قضایی) قابل پیگیری نیست

    verb - transitive

    با دروغگویی کاری را از پیش بردن یا به جایی رسیدن

    He lied himself into office.

    او با دروغ‌گویی شغل به‌دست آورد.

    verb - intransitive

    باقیماندن، (هنوز) بودن، افتاده بودن، دفن شدن، خاک شدن

    motives that lie hidden

    انگیزه‌هایی که مستور باقی می‌مانند

    Machinery lying idle.

    ماشین‌آلاتی که بی‌استفاده افتاده بودند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The cut-off branches lay scattered on the ground.

    شاخه‌های بریده‌شده به‌طور پراکنده روی زمین افتاده بودند.

    He lies under two meters of snow.

    او زیر دو متر برف مدفون شده است.

    full fathom five thy father lies ...

    (شکسپیر) پدرت در عمق 35 متری مدفون است ...

    noun countable

    دروغ، کذب، خلاف

    to tell a lie

    دروغ گفتن

    a barefaced lie

    دروغ شاخ‌دار

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    His story was a tissue of lies.

    داستان او سرتا پا دروغ بود.

    the biggest lie I've ever heard

    بزرگ‌ترین دروغی که تاکنون شنیده‌ام

    noun countable

    وضع، چگونگی

    the lie of a golf ball

    طرز قرارگیری توپ گلف

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد lie

    1. noun untruth
      Synonyms:
      deception dishonesty falsehood deceit falsity fabrication misrepresentation fiction invention distortion fib inaccuracy fraudulence forgery mendacity subterfuge evasion disinformation perjury slander defamation calumny misstatement tale guile myth falsification libel prevarication white lie detraction aspersion hyperbole calumniation backbiting vilification obloquy reviling revilement tall story whopper fable
      Antonyms:
      truth honesty
    1. verb tell an untruth
      Synonyms:
      deceive mislead falsify distort fabricate prevaricate equivocate dissemble fake fib con invent exaggerate misrepresent delude misinform dissimulate perjure beguile victimise bull bs snow soft-soap misstate misguide fudge palter misspeak put on phony frame malign overdraw promote be untruthful make believe put up a front string along plant misinstruct bear false witness break promise forswear go back on
      Antonyms:
      be honest
    1. verb be prostrate, flat
      Synonyms:
      lie down rest sleep recline lounge relax go to bed nap sprawl stretch out loll couch be prone be recumbent be supine retire siesta turn in
      Antonyms:
      stand be upright straighten
    1. verb be situated
      Synonyms:
      be exist be located be found occupy belong remain be placed be seated be established stretch extend reach prevail be on be fixed be even be smooth be beside beset have its seat in be buried be interred

    Phrasal verbs

    lie in

    (بیشتر از حد معمول) در بستر بودن، در رختخواب ماندن

    قرار داشتن، وجود داشتن، بودن، نهفته بودن، به‌خاطر چیزی بودن

    lie low

    پنهان شدن، از نظرها محو شدن، قایم شدن

    lie off

    (کشتیرانی) از ساحل یا کشتی‌های دیگر فاصله گرفتن، دور ایستادن

    از کار دست کشیدن، استراحت کردن

    lie over

    معوق ماندن، به تأخیر افتادن، منتظر ماندن

    lie to

    (کشتیرانی) در جهت باد توقف کردن

    Phrasal verbs بیشتر

    lie ahead

    پیش‌ِ رو داشتن، پیش‌ِ رو بودن، در آینده اتفاق افتادن، در راه بودن، (چیزی) در انتظار (کسی) بودن

    Collocations

    lie in wait (for)

    کمین کردن (برای)، در انتظار نشستن

    Idioms

    lie at someone's mercy

    نیازمند رحم و مروت کسی بودن

    lie down on the job

    (آمریکا- عامیانه) کم‌کاری کردن، تعلل کردن

    a white lie

    دروغ مصلحت‌آمیز

    دروغ مصلحت‌آمیز، دروغ بی‌ضرر

    give the lie to

    1- متهم به دروغ‌گویی کردن 2- دروغ بودن چیزی یا دروغ‌گویی کسی را ثابت کردن

    lie in one's throat (or teeth)

    دروغ شاخ‌دار گفتن، دروغ بزرگ گفتن

    Idioms بیشتر

    lie one's way into (or out of) something

    با دروغ‌گویی به جایی رسیدن (یا از مخمصه‌ای خلاص شدن)

    let sleeping dogs lie

    گذشته‌ها را فراموش کردن، نبش قبر نکردن گذشته، اتفاقات گذشته را به حال خود گذاشتن و پی آن‌ها را نگرفتن

    لغات هم‌خانواده lie

    noun
    liar, lie
    adjective
    lying
    verb - intransitive
    lie

    سوال‌های رایج lie

    گذشته‌ی ساده lie چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده lie در زبان انگلیسی lay است.

    شکل سوم lie چی میشه؟

    شکل سوم lie در زبان انگلیسی lain است.

    شکل جمع lie چی میشه؟

    شکل جمع lie در زبان انگلیسی lies است.

    وجه وصفی حال lie چی میشه؟

    وجه وصفی حال lie در زبان انگلیسی lying است.

    سوم‌شخص مفرد lie چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد lie در زبان انگلیسی lies است.

    ارجاع به لغت lie

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «lie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lie

    لغات نزدیک lie

    • - lido
    • - lidocaine
    • - lie
    • - lie ahead
    • - lie around
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    New York nevertheless nail technician navigator NBD nell nero growth stimulate still water stewardship stoplight sponge solitary platitude قبض قد گشنیز قلمبه قیراط فراکسیون فرشته‌ی مقرب قبح تقبیح تقبیح کردن قباحت مغرور فیزیوتراپی فیزیولوژی اغماض
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.