امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Promote

prəˈmoʊt prəˈməʊt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    promoted
  • شکل سوم:

    promoted
  • سوم‌شخص مفرد:

    promotes
  • وجه وصفی حال:

    promoting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
تبلیغ کردن (محصول)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The company hired a marketing team to promote their new product.
- این شرکت یک تیم بازاریابی را برای تبلیغ محصول جدید خود استخدام کرد.
- We are looking for innovative ways to promote our brand in the competitive market.
- ما به‌دنبال راه‌های نوآورانه برای تبلیغ برند خود در بازار رقابتی هستیم.
verb - transitive B2
گسترش دادن، ترویج کردن، گستراندن
- in order to promote world peace
- به‌ منظور گسترش صلح جهانی
- We are trying to promote higher education.
- ما می‌کوشیم که آموزش عالی را گسترش بدهیم.
verb - transitive B2
ترفیع دادن به، ارتقا دادن (درجه و رتبه و غیره)
- He was promoted to foremanship.
- او را به مقام سرکارگری ترفیع دادند.
- The officer was promoted.
- به افسر ترفیع داده شد.
verb - transitive
انگلیسی بریتانیایی ورزش صعود کردن
- The football team was promoted to the Premier League after a successful season.
- این تیم فوتبال پس از یک فصل موفق به لیگ برتر صعود کرد.
- The team's outstanding performance helped promote them to the next division.
- عملکرد فوق‌العاده‌ی این تیم به صعود آن‌ها به دسته‌ی بعدی کمک کرد.
verb - transitive
انگلیسی آمریکایی ارتقا دادن، از ... به ... بردن (دانش‌آموز) (از یک پایه به پایه‌ی بالاتر) (اغلب به‌صورت مجهول می‌آید)
- The diligent student was promoted to the next grade.
- دانش‌آموز کوشا را به پایه‌ی بعدی ارتقا دادند.
- The school decided to promote the top-performing student from fourth grade to fifth grade.
- مدرسه تصمیم گرفت دانش‌آموز با عملکرد برتر را از پایه‌ی چهارم به پایه‌ی پنجم ببرد.
verb - transitive
ورزش ارتقا دادن (مهره‌ی پیاده) (در شطرنج)
- In order to win the game, I must promote my pawn to a queen.
- برای برنده شدن در بازی، باید پیاده‌ام را به وزیر ارتقا دهم.
- After careful planning, I was able to promote my pawn to a knight.
- پس از برنامه‌ریزی دقیق، توانستم پیاده‌ام را به اسب ارتقا دهم.
slang verb - transitive
انگلیسی آمریکایی به دست آوردن (چیزی) (با روش‌های حیله‌گرانه و غیره)
- He managed to promote his competitor's trade secrets.
- او موفق شد اسرار تجاری رقیب خود را به دست بیاورد.
- He always finds a way to promote free snacks from the vending machine.
- او همیشه راهی برای به دست آوردن تنقلات رایگان از دستگاه فروش خودکار پیدا می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد promote

  1. verb help, advance
    Synonyms: advertise, advocate, aid, assist, avail, back, befriend, benefit, bolster, boost, build up, call attention to, champion, contribute, cooperate, cry, develop, encourage, endorse, espouse, forward, foster, further, get behind, hype, improve, nourish, nurture, patronize, plug, popularize, propagandize, publicize, puff, push, push for, recommend, sell, serve, speak for, speed, sponsor, stimulate, subsidize, succor, support, uphold, urge, work for
    Antonyms: condemn, discredit, dishonor, hurt
  2. verb give a higher position in organization
    Synonyms: advance, aggrandize, ascend, better, dignify, elevate, ennoble, exalt, favor, graduate, honor, increase, kick upstairs, magnify, move up, prefer, raise, skip, up, upgrade
    Antonyms: degrade, demote, discredit

لغات هم‌خانواده promote

ارجاع به لغت promote

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «promote» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/promote

لغات نزدیک promote

پیشنهاد بهبود معانی