گذشتهی ساده:
betteredشکل سوم:
betteredسومشخص مفرد:
bettersوجه وصفی حال:
betteringشکل جمع:
bettersصفت عالی:
bestبیشتر از نصف، برتر، بهتر، بیشتر، خوبتر، نیکوتر، چیز بهتر، افضل، ارشد، بزرگتر، مهتر، (از نظر سلامتی) بهتر، مطلوب تر، سودمندتر یا مؤثرتر، صفت تفصیلی good
This book is better than that one.
این کتاب بهتر از آن یکی است.
better suited
مناسبتر
better qualified
واجد شرایط بهتر
Jahangir is better educated than others.
جهانگیر از دیگران تحصیلات بهتری دارد.
I like your looks better.
از قیافهی تو بیشتر خوشم میآید.
better than an hour
بیش از یک ساعت
the better part of her pay
بیشتر مزد او
She is (or feels) better.
حالش بهتر است.
Things are changing for the better.
(اوضاع) رو به بهبود است.
I had better introduce myself.
بهتر است خود را معرفی کنم.
He better come on time, else he will be fired.
بهتر است سر وقت بیاید والا اخراج خواهد شد.
برای بهتر کردن، قابلتحمل یا قابل قبولتر ساختن، کاملتر ساختن، بهتر بودن، بهبود بخشیدن، پیشی گرفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He bettered his brother in mathematics.
در ریاضیات بر برادرش پیشی گرفت.
You must better yourself through education.
باید از راه تحصیل خود را بهتر کنی.
بهتر شدن
به شیوهای عالیتر، ترجیحاً
چیز بهتر، مزیت، پیروزی، بالادست
Obey your betters.
از بالادستهای خود اطاعت کن.
موفقتر، در وضع بهتر، پردرآمدتر، پولدارتر
(بدون to به کار میرود) بهتر است که، بهتر بود که
کار از محکمکاری عیب نمیکند، احتیاط بهتر از پشیمانی در آخر کار است.
better to light a candle than to curse the darkness
به جای شکوه و انتقاد باید کار مثبت کرد
در شرایط بهتر
پیشی گرفتن، بردن، فایق آمدن بر، چیره شدن
باید، بایست، بهتر است
بهتر است
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «better» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/better