امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Better

ˈbet̬ər ˈbetə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bettered
  • شکل سوم:

    bettered
  • سوم‌شخص مفرد:

    betters
  • وجه وصفی حال:

    bettering
  • شکل جمع:

    betters
  • صفت عالی:

    best

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1
بیشتر از نصف، برتر، بهتر، بیشتر، خوبتر، نیکوتر، چیز بهتر، افضل، ارشد، بزرگتر، مهتر، (از نظر سلامتی) بهتر، مطلوب تر، سودمندتر یا مؤثرتر، صفت تفصیلی good

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- This book is better than that one.
- این کتاب بهتر از آن یکی است.
- better suited
- مناسب‌تر
- better qualified
- واجد شرایط بهتر
- Jahangir is better educated than others.
- جهانگیر از دیگران تحصیلات بهتری دارد.
- I like your looks better.
- از قیافه‌ی تو بیشتر خوشم می‌آید.
- better than an hour
- بیش از یک ساعت
- the better part of her pay
- بیشتر مزد او
- She is (or feels) better.
- حالش بهتر است.
- Things are changing for the better.
- (اوضاع) رو به بهبود است.
- I had better introduce myself.
- بهتر است خود را معرفی کنم.
- He better come on time, else he will be fired.
- بهتر است سر وقت بیاید والا اخراج خواهد شد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
برای بهتر کردن، قابل‌تحمل یا قابل قبول‌تر ساختن، کامل‌تر ساختن، بهتر بودن، بهبود بخشیدن، پیشی گرفتن
- He bettered his brother in mathematics.
- در ریاضیات بر برادرش پیشی گرفت.
- You must better yourself through education.
- باید از راه تحصیل خود را بهتر کنی.
verb - intransitive
بهتر شدن
adverb
به شیوه‌ای عالی‌تر، ترجیحاً
noun countable
چیز بهتر، مزیت، پیروزی، بالادست
- Obey your betters.
- از بالادست‌های خود اطاعت کن.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد better

  1. adjective excelling, more excellent
    Synonyms: bigger, choice, exceeding, exceptional, finer, fitter, greater, higher quality, improved, larger, more appropriate, more desirable, more fitting, more select, more suitable, more useful, more valuable, preferable, preferred, prominent, sharpened, sophisticated, souped up, superior, surpassing, worthier
    Antonyms: worse
  2. adjective improved in health
    Synonyms: convalescent, cured, fitter, fully recovered, healthier, improving, less ill, mending, more healthy, on the comeback trail, on the mend, on the road to recovery, out of the woods, over the hump, progressing, recovering, stronger, well
    Antonyms: more ill, sicker, unhealthy, worse
  3. adjective larger
    Synonyms: bigger, greater, longer, more, preponderant, weightier
    Antonyms: littler, smaller, tinier
  4. adverb in a more excellent manner
    Synonyms: finer, greater, in a superior way, more, more advantageously, more attractively, more competently, more completely, more effectively, more thoroughly, preferably, to a greater degree
    Antonyms: worse
  5. verb improve performance; outdo
    Synonyms: advance, ameliorate, amend, beat, best, cap, correct, enhance, exceed, excel, forward, further, help, meliorate, mend, outshine, outstrip, promote, raise, rectify, refine, reform, revamp, surpass, top, transcend
    Antonyms: deteriorate, get worse, worsen

Collocations

  • better off

    موفق‌تر، در وضع بهتر، پردرآمدتر، پولدارتر

  • had better

    (بدون to به کار می‌رود) بهتر است که، بهتر بود که

Idioms

ارجاع به لغت better

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «better» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/better

لغات نزدیک better

پیشنهاد بهبود معانی