آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۰ شهریور ۱۴۰۴

    Better

    ˈbet̬ər ˈbetə

    گذشته‌ی ساده:

    bettered

    شکل سوم:

    bettered

    سوم‌شخص مفرد:

    betters

    وجه وصفی حال:

    bettering

    شکل جمع:

    betters

    صفت عالی:

    best

    معنی better | جمله با better

    adjective A1

    بهتر، برتر، مناسب‌تر، مطلوب‌تر، مؤثرتر (صفت تفصیلی good)

    This book is better than that one.

    این کتاب بهتر از آن یکی است.

    I like your looks better.

    از قیافه‌ی تو بیشتر خوشم می‌آید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Jahangir is better educated than others.

    جهانگیر از دیگران تحصیلات بهتری دارد.

    better suited

    مناسب‌تر

    better qualified

    واجد شرایط بهتر

    better than an hour

    بیش از یک ساعت

    the better part of her pay

    بیشتر مزد او

    She is (or feels) better.

    حالش بهتر است.

    I had better introduce myself.

    بهتر است خود را معرفی کنم.

    He better come on time, else he will be fired.

    بهتر است سر وقت بیاید والا اخراج خواهد شد.

    adjective A1

    بهتر، خوب، سلامت، سرحال

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    He didn’t think she would ever get better, but she recovered fully.

    او فکر نمی‌کرد که او هیچ‌وقت خوب شود، اما کاملاً بهبود یافت.

    Are you better, or do you still need to see the doctor?

    بهتر شدی یا هنوز باید به دکتر مراجعه کنی؟

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Things are changing for the better.

    (اوضاع) رو به بهبود است.

    adverb A2

    بهتر، به‌طور مناسب‌تر، مؤثرتر، رضایت‌بخش‌تر

    She sings better now after taking voice lessons.

    او بعداز گذراندن کلاس‌های آواز اکنون بهتر می‌خواند.

    The team communicated better after the coach’s advice.

    اعضای تیم بعداز نصیحت مربی، مؤثرتر با هم ارتباط برقرار کردند.

    adverb

    در سطحی بهتر (به‌جای صفت‌هایی که با good یا well شروع می‌شوند)

    She is better prepared for the debate than her opponent.

    نسبت به رقیبش، او برای مناظره بهتر آماده شده است.

    He is better respected in the company than his colleagues.

    او در شرکت، نسبت به همکارانش محترم‌تر است.

    noun uncountable

    چیز بهتر، عالی‌تر، برتر، باکیفیت‌تر، شایسته‌تر

    I have never seen better work from a student.

    هیچ‌وقت کار بهتری از هیچ دانش‌آموزی ندیده‌ام.

    He gave a better performance than all the other competitors.

    او عملکرد برتری نسبت به همه‌ی رقبا ارائه داد.

    noun uncountable

    بهتر، شایسته‌تر، مناسب‌تر، لایق‌تر، رضایت‌بخش‌تر

    He should do better next time and avoid the same mistakes.

    او باید دفعه‌ی بعد بهتر عمل کند و از همان اشتباهات جلوگیری کند.

    We expected better service at this restaurant.

    ما انتظار خدمات رضایت‌بخش‌تری در این رستوران داشتیم.

    noun plural

    قدیمی بزرگ‌ترها، افراد صاحب‌منصب، مقام بالاتر، اشخاص برتر، بزرگان، بالادست‌ها

    Obey your betters.

    از بالادست‌های خود اطاعت کن.

    In traditional societies, betters often guide the younger generation.

    در جوامع سنتی، بزرگان معمولاً نسل جوان را راهنمایی می‌کنند.

    verb - transitive

    بهتر کردن، بهبود بخشیدن، ارتقا دادن، اصلاح کردن، پیشی گرفتن

    He bettered his brother in mathematics.

    در ریاضیات بر برادرش پیشی گرفت.

    You must better yourself through education.

    باید از راه تحصیل خود را بهتر کنی.

    phrase

    (better yourself) خود را ارتقا دادن، موقعیت خود را بهبود بخشیدن، پیشرفت کردن

    Volunteering and networking helped her better herself socially.

    داوطلب شدن و شبکه‌سازی به او کمک کرد تا از نظر اجتماعی خود را ارتقا دهد.

    Many young people move to the city to better their prospects.

    بسیاری از جوانان برای بهبود چشم‌اندازهای شغلی خود به شهر مهاجرت می‌کنند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد better

    1. adjective excelling, more excellent
      Synonyms:
      superior larger bigger greater exceptional improved preferable preferred exceeding finer higher quality more valuable more appropriate more suitable more desirable more fitting more useful worthier choice prominent more select sharpened sophisticated surpassing fitter souped up
      Antonyms:
      worse
    1. adjective improved in health
      Synonyms:
      healthier stronger fitter improving recovering mending progressing less ill on the mend cured well fully recovered more healthy convalescent out of the woods on the road to recovery over the hump
      Antonyms:
      unhealthy sicker worse more ill
    1. adjective larger
      Synonyms:
      bigger greater longer more weightier preponderant
      Antonyms:
      smaller littler tinier
    1. adverb in a more excellent manner
      Synonyms:
      more preferably more completely more effectively more thoroughly more advantageously in a superior way to a greater degree more attractively more competently finer greater
      Antonyms:
      worse
    1. verb improve performance; outdo
      Synonyms:
      beat top best exceed surpass outdo improve help advance promote raise enhance mend correct amend reform refine further forward excel outshine outstrip ameliorate rectify revamp meliorate cap transcend
      Antonyms:
      worsen deteriorate get worse

    Collocations

    better off

    موفق‌تر، در وضع بهتر، پردرآمدتر، پولدارتر

    had better

    (بدون to به کار می‌رود) بهتر است که، بهتر بود که

    far better

    خیلی بهتر، بسیار نیکوتر

    know better

    بیشتر آگاه بودن

    the better part of

    بیشتر، تقریباً

    Collocations بیشتر

    the sooner the better

    هرچه زودتر بهتر

    think better of

    1- عقیده‌ی بهتری داشتن (درباره‌ی چیزی یا کسی) 2- (پس از تفکر) تجدید نظر کردن

    against your better judgement

    برخلاف عقل سلیم / برخلاف صلاحدید

    Idioms

    better safe than sorry

    کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کند، احتیاط بهتر از پشیمانی در آخر کار است.

    better to light a candle than to curse the darkness

    به جای شکوه و انتقاد باید کار مثبت کرد

    for the better

    در شرایط بهتر

    get (or have) the better of

    پیشی گرفتن، بردن، فایق آمدن بر، چیره شدن

    had better

    باید، بایست، بهتر است

    Idioms بیشتر

    you (etc.) better

    بهتر است

    better late than never

    دیر شدن (اتفاق افتادن) بهتر از هرگز نشدن است.

    all the better

    چه بهتر، بهتر است

    better the devil you know than the devil you don't

    آدم بدجنس آشنا از آدم بدجنس غریبه بهتر است

    discretion is the better part of valor

    بهترین بخش شجاعت احتیاط است، آدم دلیر باید محتاط باشد

    go (a person) one better

    پیشی جستن، (از دیگری) بهتر بودن

    against one's better judgement

    خلاف عقل سلیم (شخص)

    (be) old enough to know better

    دارای سنی که عقل بیشتری را ایجاب می‌کند

    take a turn for the better (or worse)

    (به‌ویژه بیماری) رو به بهبود (یا وخامت) گذاشتن

    the bigger the better

    هرچه بزرگتر بهتر

    for better or (for) worse

    خوب یا بد، چه خوب چه بد، با همه‌ی خوبی‌ها و بدی‌ها

    سوال‌های رایج better

    گذشته‌ی ساده better چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده better در زبان انگلیسی bettered است.

    شکل سوم better چی میشه؟

    شکل سوم better در زبان انگلیسی bettered است.

    شکل جمع better چی میشه؟

    شکل جمع better در زبان انگلیسی betters است.

    وجه وصفی حال better چی میشه؟

    وجه وصفی حال better در زبان انگلیسی bettering است.

    سوم‌شخص مفرد better چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد better در زبان انگلیسی betters است.

    صفت عالی better چی میشه؟

    صفت عالی better در زبان انگلیسی best است.

    ارجاع به لغت better

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «better» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/better

    لغات نزدیک better

    • - betta
    • - betta fish
    • - better
    • - better half
    • - better late than never
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.