Bigger

    American: ˈbɪɡər British: ˈbɪɡə
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت عالی:

      biggest

    معنی

    بزرگ‌تر، گُنده تر، زیاد تر، عظیم‌تر، گسترده‌تر، مهم‌تر، برجسته‌تر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد bigger

    1. adjective conspicuous in position or importance
      Synonyms:
      larger greater taller fatter fuller grander vaster huger heftier maturer bolder roomier mightier grosser lordlier
      Antonyms:
      tinier littler
    1. adjective prodigious
      Synonyms:
      worse heavier
      Antonyms:
      humbler shyer
    1. adjective large or big relative to something else
      Synonyms:
      larger greater heavier
    1. adjective above average in size or number or quantity or magnitude or extent
      Synonyms:
      greater larger better healthier tidier
      Antonyms:
      littler
    1. adjective having reached full growth and development
      Synonyms:
      riper maturer elder
      Antonyms:
      duller blander
    1. adjective given or giving freely
      Synonyms:
      handsomer
    1. adjective of considerable size, number, quantity, magnitude, or extent; large.
      Synonyms:
      larger

    ارجاع به لغت bigger

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bigger» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bigger

    لغات نزدیک bigger

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه