(چیز یا شخص) بسیار مهم، بزرگ، موفق، کلهگنده، بانفوذ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Landing the new client is a biggie for our team this quarter.
جذب مشتری جدید برای تیم ما در این سهماهه بسیار مهم است.
Closing that deal was a biggie for the company.
بستن آن معامله برای این شرکت کار بزرگی بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «biggie» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/biggie