آخرین به‌روزرسانی:

Desperately

ˈdesprətli ˈdesprətli

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb B2

به‌شدت، شدیداً، بسیار زیاد

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

My husband was desperately ill.

شوهرم به‌شدت بیمار بود.

She desperately needed a job to pay her bills.

او برای پرداخت صورت‌حساب‌هایش شدیداً به شغل نیاز داشت.

adverb B2

ناامیدانه، از سر استیصال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The family desperately scrambled to gather their belongings and evacuate the burning house.

این خانواده نومیدانه تلاش کردند تا وسایل خود را جمع کنند و خانه‌ی درحال سوختن را تخلیه کنند.

The villagers desperately pleaded for help during the flood.

روستاییان از سر استیصال در هنگام سیل درخواست کمک کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد desperately

  1. adverb severely
    Synonyms:
    seriously greatly badly gravely dangerously harmfully fiercely perilously dramatically carelessly like crazy like mad hysterically
    Antonyms:
    easily calmly trivially
  1. adverb frightfully
    Synonyms:
    shockingly fearfully appallingly hopelessly

Collocations

desperately jealous

به شدت حسود

desperately lonely

به شدت تنها

desperately in love

دیوانه وار عاشق

desperately sad

به شدت غمگین

desperately want

شدیدا خواستن

Collocations بیشتر

desperately worried

به شدت نگران

ارجاع به لغت desperately

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «desperately» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/desperately

لغات نزدیک desperately

پیشنهاد بهبود معانی