با آرامش، بهطور آرام، بهطور متین، خونسردانه
He calmly sipped his tea while waiting for the results.
درحالیکه منتظر نتایج بود، با آرامش چایش را نوشید.
The teacher calmly guided the students through the emergency drill.
معلم با خونسردی دانشآموزان را درطول مانور اضطراری هدایت کرد.
بیسروصدا، بهآرامی، ساکت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The candle burned calmly, casting soft light across the room.
شمع بهآرامی میسوخت و نور ملایمی را در اتاق میپراکند.
She calmly walked down the empty street at night.
او در شب بیسروصدا از خیابان خلوت عبور کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «calmly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/calmly