فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Rectify

ˈrektɪfaɪ ˈrektɪfaɪ

گذشته‌ی ساده:

rectified

شکل سوم:

rectified

سوم‌شخص مفرد:

rectifies

وجه وصفی حال:

rectifying

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb

تصحیح کردن، برطرف کردن، جبران کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The armed forces were sent in to rectify the situation.

نیروی مسلح را برای سروسامان دادن به اوضاع گسیل داشتند.

Mistakes must be rectified immediately.

اشتباهات باید فوری برطرف شوند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The tenant shall be responsible for rectifying all damages.

مستأجر مسئول برطرف کردن کلیه‌ی خسارات خواهد بود.

To be saved you must rectify your life.

برای رستگار شدن باید زندگی خودت را اصلاح کنی.

rectified alcohol

الکل دو تقطیری

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rectify

  1. verb correct a situation; make something right
    Synonyms:
    fix repair remedy correct improve mend revise adjust amend redress right straighten out fix up clean up reform shape up doctor recalibrate debug go over make good straighten up make up for clean up act turn things around dial back scrub launder pick up pay one’s dues
    Antonyms:
    damage worsen ruin

ارجاع به لغت rectify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rectify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rectify

لغات نزدیک rectify

پیشنهاد بهبود معانی