زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

Rectify

ˈrektɪfaɪ ˈrektɪfaɪ

گذشته‌ی ساده:

rectified

شکل سوم:

rectified

سوم‌شخص مفرد:

rectifies

وجه وصفی حال:

rectifying

معنی rectify | جمله با rectify

verb - transitive formal C1

درست کردن، اصلاح کردن، سروسامان دادن، رفع کردن، برطرف کردن، حل کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

The armed forces were sent in to rectify the situation.

نیروی مسلح را برای سروسامان دادن به اوضاع گسیل داشتند.

To be saved you must rectify your life.

برای رستگار شدن باید زندگی خودت را اصلاح کنی.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Mistakes must be rectified immediately.

اشتباهات باید فوری برطرف شوند.

The tenant shall be responsible for rectifying all damages.

مستأجر مسئول برطرف کردن کلیه‌ی خسارات خواهد بود.

verb - transitive

شیمی تقطیر کردن، خالص‌سازی کردن، تصفیه کردن، پاک‌سازی کردن، پالایش کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Engineers worked to rectify the crude oil to produce cleaner fuel.

مهندسان برای تصفیه‌ی نفت خام به‌منظور تولید سوخت پاک‌تر تلاش کردند.

They rectify the liquid by removing impurities through distillation.

آن‌ها با حذف ناخالصی‌ها از طریق تقطیر، مایع را خالص‌سازی می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

rectified alcohol

الکل دو تقطیری

verb - transitive

برق یک‌سو کردن جریان برق، تبدیل جریان متناوب به جریان مستقیم (از AC به DC)

They installed a circuit to rectify the alternating current.

آن‌ها مداری برای یک‌سو کردن جریان متناوب نصب کردند.

Rectifying the current is essential for many electronic devices.

یک‌سو کردن جریان برای بسیاری از دستگاه‌های الکترونیکی ضروری است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rectify

  1. verb correct a situation; make something right
    Synonyms:
    fix repair remedy correct improve mend revise adjust amend redress right straighten out fix up clean up reform shape up doctor recalibrate debug go over make good straighten up make up for clean up act turn things around dial back scrub launder pick up pay one’s dues
    Antonyms:
    damage worsen ruin
  1. verb reduce to a fine, unmixed, or pure state; separate from extraneous matter or cleanse from impurities
    Synonyms:
    refine

سوال‌های رایج rectify

گذشته‌ی ساده rectify چی میشه؟

گذشته‌ی ساده rectify در زبان انگلیسی rectified است.

شکل سوم rectify چی میشه؟

شکل سوم rectify در زبان انگلیسی rectified است.

وجه وصفی حال rectify چی میشه؟

وجه وصفی حال rectify در زبان انگلیسی rectifying است.

سوم‌شخص مفرد rectify چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد rectify در زبان انگلیسی rectifies است.

ارجاع به لغت rectify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rectify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rectify

لغات نزدیک rectify

پیشنهاد بهبود معانی