گذشتهی ساده:
rectifiedشکل سوم:
rectifiedسومشخص مفرد:
rectifiesوجه وصفی حال:
rectifyingتصحیح کردن، برطرف کردن، جبران کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The armed forces were sent in to rectify the situation.
نیروی مسلح را برای سروسامان دادن به اوضاع گسیل داشتند.
Mistakes must be rectified immediately.
اشتباهات باید فوری برطرف شوند.
The tenant shall be responsible for rectifying all damages.
مستأجر مسئول برطرف کردن کلیهی خسارات خواهد بود.
To be saved you must rectify your life.
برای رستگار شدن باید زندگی خودت را اصلاح کنی.
rectified alcohol
الکل دو تقطیری
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «rectify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rectify