امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rectify

ˈrektɪfaɪ ˈrektɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    rectified
  • شکل سوم:

    rectified
  • سوم‌شخص مفرد:

    rectifies
  • وجه وصفی حال:

    rectifying

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb C1
یکسو کردن، اصلاح کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
adverb
تصحیح کردن، برطرف کردن، جبران کردن
- The armed forces were sent in to rectify the situation.
- نیروی مسلح را برای سروسامان دادن به اوضاع گسیل داشتند.
- Mistakes must be rectified immediately.
- اشتباهات باید فوری برطرف شوند.
- The tenant shall be responsible for rectifying all damages.
- مستأجر مسئول برطرف کردن کلیه‌ی خسارات خواهد بود.
- To be saved you must rectify your life.
- برای رستگار شدن باید زندگی خودت را اصلاح کنی.
- rectified alcohol
- الکل دو تقطیری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rectify

  1. verb correct a situation; make something right
    Synonyms:
    adjust amend clean up clean up act debug dial back doctor emend fix fix up go over improve launder make good make up for mend pay one’s dues pick up put right recalibrate redress reform remedy repair revise right scrub shape up square straighten out straighten up turn things around
    Antonyms:
    damage ruin worsen

ارجاع به لغت rectify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rectify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rectify

لغات نزدیک rectify

پیشنهاد بهبود معانی