فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Clean Up

ˈkliːnˈəp ˈkliːnˈəp kliːnʌp kliːnʌp

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb B1

خوب پاک کردن

After the game I went home and cleaned up.

پس از مسابقه به خانه رفتم و نظافت کردم.

phrasal verb

(از اعتیاد به الکل و مخدر و غیره) پاک شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The mayor pledged to clean up the city.

شهردار قول داد شهر را از عوامل ناباب پاک کند.

phrasal verb

سود کلان کردن، پول هنگفت به دست آوردن

People who buy land now will clean up when the prices go up.

کسانی که حالا زمین بخرند، وقتی قیمتها بالا برود سود کلان خواهند برد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clean up

  1. phrasal verb make an area or a thing clean; to pick up a mess; to tidy
  1. phrasal verb become clean, handsome, smart in appearance
  1. phrasal verb make a large profit

ارجاع به لغت clean up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clean up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clean up

لغات نزدیک clean up

پیشنهاد بهبود معانی