آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۲ آذر ۱۴۰۴

    Correct

    kəˈrekt kəˈrekt

    گذشته‌ی ساده:

    corrected

    شکل سوم:

    corrected

    سوم‌شخص مفرد:

    corrects

    وجه وصفی حال:

    correcting

    صفت تفضیلی:

    more correct

    صفت عالی:

    most correct

    معنی correct | جمله با correct

    adjective A2

    درست، صحیح

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    Make sure you write the correct date on the form.

    مطمئن شوید که تاریخ درست را روی فرم می‌نویسید.

    You are correct, his name is not Hassan.

    حق با شماست، اسم او حسن نیست.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Your suspicion was entirely correct.

    شک شما کاملاً بجا بود.

    I gave him the bill and he gave me the bread and the correct change.

    اسکناس را به او دادم و او نان و پول خرد درست را به من داد.

    correct pronunciation

    تلفظ صحیح

    adjective B1

    درست، مناسب، شایسته، مؤدب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Her speech was correct in tone and style, suitable for the occasion.

    سخنرانی او از نظر لحن و سبک، مناسب بود و با موقعیت هماهنگ بود.

    She was always correct in her formal correspondence.

    او همیشه در مکاتبات رسمی خود مؤدب بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    correct behavior

    رفتار درست

    verb - transitive B2

    تصحیح کردن، اصلاح کردن، درست کردن

    The teacher corrected the students' compositions.

    آموزگار، انشای شاگردان را تصحیح کرد.

    We must correct our own mistakes.

    باید اشتباهات خود را اصلاح کنیم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The teacher corrected him severely for being late and for laziness.

    معلم او را به‌دلیل دیر آمدن و تنبلی سخت مؤاخذه کرد.

    in order to correct the imbalance between the rich and poor countries

    برای اصلاح عدم توازن بین کشورهای غنی و فقیر

    political correctness

    پیروی از عقاید و معیارهای سیاسی دسته‌ی به‌خصوص

    Write my name correctly!

    اسم مرا درست بنویس!

    verb - transitive

    پزشکی اصلاح کردن، بهبود دادن، درمان کردن، بهتر کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

    مشاهده

    The new glasses will correct your eyesight.

    عینک‌های جدید، دید چشمت را بهتر خواهد کرد.

    Physical therapy can correct muscle imbalances.

    فیزیوتراپی می‌تواند عدم تعادل عضلانی را اصلاح کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد correct

    1. adjective accurate, exact
      Synonyms:
      accurate exact true right precise perfect factual faithful flawless impeccable just legitimate strict regular veritable appropriate nice okay on target proper undistorted faultless rigorous actual for sure on the ball on track on the button on the nose on the money dead on equitable right on stone unmistaken veracious according to hoyle cooking with gas right as rain right stuff amen veridical
      Antonyms:
      inaccurate incorrect imprecise inexact wrong flawed
    1. adjective proper, appropriate
      Synonyms:
      okay nice decent acceptable suitable appropriate right fitting standard conventional careful becoming decorous conforming done meticulous scrupulous punctilious diplomatic comme il faut right stuff
      Antonyms:
      inappropriate unsuitable improper incorrect
    1. verb fix, adjust
      Synonyms:
      fix adjust repair mend improve change rectify remedy alter revise amend better reform reconstruct remodel edit regulate upgrade set right straighten out put in order clean up fix up make right touch up go over review polish retouch help shape up turn around redress set straight make over clean up act doctor debug ameliorate reorganize reclaim pick up do over emend scrub fiddle with get with it launder pay dues make up for
      Antonyms:
      mistake blunder goof blow
    1. verb discipline, chastise
      Synonyms:
      punish penalize reprimand chide chastise reprove admonish discipline castigate chasten administer
      Antonyms:
      spoil pamper indulge coddle pet be permissive

    Collocations

    be correct

    حق داشتن، درست گفتن یا اندیشیدن، بی‌لغزش بودن

    correction fluid

    لاک غلط‌گیر (مایع سفیدی که روی غلط‌های نوشتاری می‌مالند تا محو شوند)

    correct me if i am wrong

    اگر اشتباه می‌کنم اصلاحم کنید، اگر اشتباه نکنم

    correct oneself

    (گفته‌ی) خود را اصلاح کردن، حرف خود را تغییر دادن

    Idioms

    correct change

    (پول خرد) درست، نه کم نه زیاد

    i stand corrected

    حق با شماست، اشتباه از من بود

    لغات هم‌خانواده correct

    noun
    correction, correctness, corrective
    adjective
    correct, corrective
    verb - transitive
    correct
    adverb
    correctly

    سوال‌های رایج correct

    گذشته‌ی ساده correct چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده correct در زبان انگلیسی corrected است.

    شکل سوم correct چی میشه؟

    شکل سوم correct در زبان انگلیسی corrected است.

    وجه وصفی حال correct چی میشه؟

    وجه وصفی حال correct در زبان انگلیسی correcting است.

    سوم‌شخص مفرد correct چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد correct در زبان انگلیسی corrects است.

    صفت تفضیلی correct چی میشه؟

    صفت تفضیلی correct در زبان انگلیسی more correct است.

    صفت عالی correct چی میشه؟

    صفت عالی correct در زبان انگلیسی most correct است.

    ارجاع به لغت correct

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «correct» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/correct

    لغات نزدیک correct

    • - corral
    • - corrasion
    • - correct
    • - correct change
    • - correct me if i am wrong
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    واژه سال 2025 دیکشنری ها

    واژه سال 2025 دیکشنری ها

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    hector heinous her crockery herbal here heterograft heritage heredity sprawling bitewing herself his histrionics hockey لذت لندن لخت مات کرلینگ مصلا قوام معجزه‌آسا مغرض ملاط تهوع منصوب موهن اهانت محاوره
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.