گذشتهی ساده:
correctedشکل سوم:
correctedسومشخص مفرد:
correctsوجه وصفی حال:
correctingصفت تفضیلی:
more correctصفت عالی:
most correctدرست، صحیح، صحیح کردن، اصلاح کردن، تأدیب کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
صحیح، تصحیح کردن، اصلاح کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The teacher corrected the students' compositions.
آموزگار انشای شاگردان را غلطگیری کرد.
We must correct our own mistakes.
باید اشتباهات خود را اصلاح کنیم.
political correctness
پیروی از عقاید و معیارهای سیاسی دستهی بهخصوص
The teacher corrected him severely for being late and for laziness.
معلم او را بهدلیل دیر آمدن و تنبلی سخت مؤاخذه کرد.
The new glasses will correct your eyesight.
عینکهای جدید دید چشمت را بهتر خواهد کرد.
in order to correct the imbalance between the rich and poor countries
برای اصلاح عدم توازن بین کشورهای غنی و فقیر
correct behavior
رفتار درست
correct pronunciation
تلفظ صحیح
Your suspicion was entirely correct.
شک شما کاملاً بجا بود.
Write my name correctly!
اسم مرا درست بنویس!
You are correct, his name is not Hassan.
حق با شماست، اسم او حسن نیست.
I gave him the bill and he gave me the bread and the correct change.
اسکناس را به او دادم و او نان و پول خرد درست را به من داد.
حق داشتن، درست گفتن یا اندیشیدن، بیلغزش بودن
لاک غلطگیر (مایع سفیدی که روی غلطهای نوشتاری میمالند تا محو شوند)
اگر اشتباه میکنم اصلاحم کنید، اگر اشتباه نکنم
(گفتهی) خود را اصلاح کردن، حرف خود را تغییر دادن
(پول خرد) درست، نه کم نه زیاد
حق با شماست، اشتباه از من بود
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «correct» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/correct