فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Corral

kəˈræl kəˈrɑːl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb
    آغل، جای اسب و گله، دفاعی که از واگون و عرابه می‌سازند، حصار درست کردن، احاطه کردن
    • - He kept the cows in one corral and the horses in another.
    • - او گاوها را در یک حصار و اسب‌ها را در حصاری دیگر نگه‌داری می‌کرد.
    • - She first corralled the sheep and then milked the cows.
    • - اول گوسفندها را جا کرد و سپس گاوها را دوشید.
    • - Reporters corralled the senator in a corner of the lobby.
    • - خبرنگاران سناتور را در گوشه‌ی سرسرا گیر انداختند.
    • - He is going to corral most of the votes.
    • - او اکثریت آرا را به دست خواهد آورد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد corral

  1. noun enclosure
    Synonyms: compound, paddock, pen, pound, stockade
  2. verb enclose
    Synonyms: cage, confine, coop up, fence in, lock up, pen, shut in, shut up
    Antonyms: set free

ارجاع به لغت corral

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «corral» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/corral

لغات نزدیک corral

پیشنهاد بهبود معانی