آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۵ شهریور ۱۴۰۴

    Main

    meɪn meɪn

    شکل جمع:

    mains

    معنی main | جمله با main

    adjective B1

    اصلی، مهم، عمده، کلیدی

    The main problem with this plan is the cost.

    مشکل عمده‌ی این طرح هزینه‌ی آن است.

    Her main concern is the health of her children.

    نگرانی اصلی او سلامت فرزندانش است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the main point

    نکته‌ی اصلی

    the country's main exports

    صادرات عمده‌ی کشور

    the company's main branch

    شعبه‌ی اصلی شرکت

    the main road

    جاده‌ی اصلی

    the Spanish Main

    سرزمین اصلی اسپانیا

    the main post office

    اداره‌ی مرکزی پست

    noun countable

    خط اصلی، لوله‌ی اصلی، کابل اصلی، شبکه‌ی اصلی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The city is planning to replace the old gas mains.

    شهر قصد دارد لوله‌های اصلی قدیمی گاز را تعویض کند.

    Workers are repairing the damaged water main.

    کارگران درحال تعمیر لوله‌ی اصلی آب آسیب‌دیده هستند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a water main

    شاه‌لوله‌ی آب

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی غذای اصلی، وعده‌ی اصلی

    After the appetizer, the main arrived at the table.

    بعداز پیش‌غذا، غذای اصلی را روی میز آوردند.

    The main of the meal was a roasted chicken with potatoes.

    وعده‌ی اصلی غذا، مرغ بریان با سیب‌زمینی بود.

    noun plural

    انگلیسی بریتانیایی شبکه‌ی اصلی، خطوط اصلی، تأسیسات اصلی

    Houses off the mains rely on wells or generators.

    خانه‌هایی که به شبکه‌ی اصلی وصل نیستند، به چاه یا ژنراتور وابسته‌اند.

    Most houses in the city are connected to the electricity mains.

    بیشتر خانه‌های شهر به خطوط اصلی برق وصل هستند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد main

    1. adjective principal, predominant
      Synonyms:
      chief major leading primary essential vital fundamental paramount supreme critical crucial necessary central capital head outstanding controlling foremost premier preeminent prevailing cardinal prime special star stellar
      Antonyms:
      minor secondary insignificant unimportant auxiliary subordinate extra
    1. adjective absolute, utter
      Synonyms:
      utter sheer mere simple pure entire direct undisguised downright only utmost brute
      Antonyms:
      unnecessary nonessential inessential
    1. noun pipe for system
      Synonyms:
      line channel duct conduit cable trunk trough

    Collocations

    by main force (or strength)

    با زور زیاد، با نیروی زیاد، با قوه‌ی قهریه

    in the main

    مطلب یا بخش اصلی، به‌طور کلی، به‌طور عمده

    the main reason

    دلیل عمده

    the main of

    بخش عمده‌ی، بخش اصلی (چیزی)

    Idioms

    with might and main

    با زور بازو، با کمال قدرت، با نیرومندی تمام

    main squeeze

    دوست دختر، معشوقه

    سوال‌های رایج main

    شکل جمع main چی میشه؟

    شکل جمع main در زبان انگلیسی mains است.

    ارجاع به لغت main

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «main» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/main

    لغات نزدیک main

    • - mailshot
    • - maim
    • - main
    • - main chance
    • - main character syndrome
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.