فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Trough

trɒːf trɒf

گذشته‌ی ساده:

troughed

شکل سوم:

troughed

سوم‌شخص مفرد:

troughs

وجه وصفی حال:

troughing

شکل جمع:

troughs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

آبشخور، آخور، حوضچه‌ی آبخوری (محل خوردن غذا یا آب حیوانات مرزعه)

The old metal trough was rusted but still used for feeding the pigs.

آخور فلزی قدیمی زنگ‌زده بود اما هنوز برای خوراک‌دهی به خوک‌ها استفاده می‌شد.

There was a long stone trough in the field for the sheep to drink from.

در مزرعه آبشخور سنگی درازی برای نوشیدن گوسفندها وجود داشت.

noun countable

نقطه‌ی پایین، فرود، کف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The stock price hit its trough last week and is now starting to climb.

قیمت سهام هفته‌ی گذشته به کف رسید و اکنون درحال صعود است.

The graph shows a deep trough in energy production during the winter months.

نمودار، نقطه‌ی بسیار پایینی را در تولید انرژی طی ماه‌های زمستان نشان می‌دهد.

noun countable

آب‌و‌هوا ناوه (ناحیه‌ی کم‌فشار)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی آب‌و‌هوا

مشاهده

A moving low-pressure trough can disrupt summer weather patterns significantly.

ناوه‌ی کم‌فشار درحال‌حرکت می‌تواند الگوهای آب‌وهوایی تابستان را به‌شدت بر هم بزند.

Heavy thunderstorms are likely due to a deep trough over the central regions.

به‌دلیل وجود ناوه‌ای عمیق در نواحی مرکزی، طوفان رعدو‌برق شدید محتمل است.

verb - transitive informal

انگلیسی بریتانیایی با ولع خوردن، حریصانه خوردن

He was troughing his food with such appetite that everyone just stared.

او غذا را با اشتهای زیاد حریصانه می‌خورد و همه فقط به او زُل زده بودند.

They were troughing the snacks before dinner.

آن‌ها قبل‌از شام، خوراکی‌ها را با ولع می‌خوردند.

verb - intransitive

به پایین‎‌ترین حد رسیدن، به کف رسیدن، افت کردن (قبل‌از دوباره بالا رفتن)

Energy consumption usually troughs in early spring before climbing in the summer.

معمولاً در اوایل بهار مصرف انرژی به کف خود می‌رسد و سپس در تابستان افزایش می‌یابد.

Experts believe that the currency has already troughed and will gain value soon.

کارشناسان معتقدند که ارز به پایین‌ترین حد رسیده و به‌زودی افزایش ارزش خواهد داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trough

  1. noun gutter, depression
    Synonyms:
    channel ditch trench duct furrow depression hollow gully watercourse canal dip flume moat cup manger crib dike
  1. noun a container (usually in a barn or stable) from which cattle or horses feed
    Synonyms:
    manger

ارجاع به لغت trough

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trough» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trough

لغات نزدیک trough

پیشنهاد بهبود معانی