فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Duct

dʌkt dʌkt

گذشته‌ی ساده:

ducted

شکل سوم:

ducted

سوم‌شخص مفرد:

ducts

وجه وصفی حال:

ducting

شکل جمع:

ducts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

کالبدشناسی مجرا، –راه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

The ducts in the human body are responsible for transporting important fluids.

مجاری در بدن انسان وظیفه‌ی انتقال مایعات مهم را بر عهده دارند.

A clogged duct can lead to inflammation and infection.

گرفتگی مجرا می‌تواند منجر به التهاب و عفونت شود.

noun countable

لوله، مجرا، کانال (گاز و مایع و هوا و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

A duct carries the smoke out of the cylinder.

لوله‌ای دودها را از استوانه خارج می‌کند.

The plumber used a specialized tool to unclog the duct.

لوله‌کش از یک ابزار تخصصی برای باز کردن انسداد مجرا استفاده کرد.

noun countable

گیاه‌شناسی آوند

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده

The duct in the plant tissue transports water and nutrients throughout the plant.

آوند موجود در بافت گیاه آب و مواد مغذی را به سرتاسر گیاه منتقل می‌کند.

The plant's ducts were clogged.

آوندهای این گیاه مسدود شده بود.

noun countable

خط سیر، مجرا، راهه (منطقه‌‏ای در جو یا اقیانوس که خواص فیزیکی آن در راستای قائم به‏ گونه‏‌ای تغییر می‌کند که امواج ایجادشده در راستاهای مختلف در درون آن به تله می‌‏افتند و هدایت می‏‌شوند)

The scientists discovered a unique duct in the atmosphere.

دانشمندان مجرای منحصر‌به‌فردی در جو را کشف کردند.

Due to the duct's restricted path, the communication signal were unable to reach the control center.

به دلیل مسیر محدود خط سیر، سیگنال ارتباطی نمی‌توانست به مرکز کنترل برسد.

verb - transitive

محصور کردن (در مجرا و لوله و کانال و غیره)

Make sure to duct the pipe to prevent leaks.

برای جلوگیری از نشتی، لوله را محصور کنید.

The plumbers ducted the sewage.

لوله‌کش‌ها فاضلاب را محصور کردند.

verb - transitive

رساندن، هدایت کردن، منتقل کردن (از طریق لوله و مجرا و کانال و غیره)

Technicians ducted wires along the walls.

تکنسین‌ها سیم‌ها را در امتداد دیوارها منتقل کردند.

The spacecraft ducts vital oxygen to sustain life during long journeys.

فضاپیما اکسیژن حیاتی برای حفظ حیات در طول سفرهای طولانی را می‌رساند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد duct

  1. noun channel, pipe
    Synonyms:
    passage tube conduit pipe course canal vessel watercourse aqueduct funnel

Collocations

bile duct

مجرای صفرا، زرداب‌راه

مجرای صفرا، زرداب راه

ارجاع به لغت duct

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «duct» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/duct

لغات نزدیک duct

پیشنهاد بهبود معانی