فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Duct

dʌkt dʌkt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ducted
  • شکل سوم:

    ducted
  • سوم شخص مفرد:

    ducts
  • وجه وصفی حال:

    ducting
  • شکل جمع:

    ducts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    کالبدشناسی مجرا، –راه
    • - The ducts in the human body are responsible for transporting important fluids.
    • - مجاری در بدن انسان وظیفه‌ی انتقال مایعات مهم را بر عهده دارند.
    • - A clogged duct can lead to inflammation and infection.
    • - گرفتگی مجرا می‌تواند منجر به التهاب و عفونت شود.
  • noun countable
    لوله، مجرا، کانال (گاز و مایع و هوا و غیره)
    • - A duct carries the smoke out of the cylinder.
    • - لوله‌ای دودها را از استوانه خارج می‌کند.
    • - The plumber used a specialized tool to unclog the duct.
    • - لوله‌کش از یک ابزار تخصصی برای باز کردن انسداد مجرا استفاده کرد.
  • noun countable
    گیاه‌شناسی آوند
    • - The duct in the plant tissue transports water and nutrients throughout the plant.
    • - آوند موجود در بافت گیاه آب و مواد مغذی را به سرتاسر گیاه منتقل می‌کند.
    • - The plant's ducts were clogged.
    • - آوندهای این گیاه مسدود شده بود.
  • noun countable
    خط سیر، مجرا، راهه (منطقه‌‏ای در جو یا اقیانوس که خواص فیزیکی آن در راستای قائم به‏ گونه‏‌ای تغییر می‌کند که امواج ایجادشده در راستاهای مختلف در درون آن به تله می‌‏افتند و هدایت می‏‌شوند)
    • - The scientists discovered a unique duct in the atmosphere.
    • - دانشمندان مجرای منحصر‌به‌فردی در جو را کشف کردند.
    • - Due to the duct's restricted path, the communication signal were unable to reach the control center.
    • - به دلیل مسیر محدود خط سیر، سیگنال ارتباطی نمی‌توانست به مرکز کنترل برسد.
  • verb - transitive
    محصور کردن (در مجرا و لوله و کانال و غیره)
    • - Make sure to duct the pipe to prevent leaks.
    • - برای جلوگیری از نشتی، لوله را محصور کنید.
    • - The plumbers ducted the sewage.
    • - لوله‌کش‌ها فاضلاب را محصور کردند.
  • verb - transitive
    رساندن، هدایت کردن، منتقل کردن (از طریق لوله و مجرا و کانال و غیره)
    • - Technicians ducted wires along the walls.
    • - تکنسین‌ها سیم‌ها را در امتداد دیوارها منتقل کردند.
    • - The spacecraft ducts vital oxygen to sustain life during long journeys.
    • - فضاپیما اکسیژن حیاتی برای حفظ حیات در طول سفرهای طولانی را می‌رساند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد duct

  1. noun channel, pipe
    Synonyms: aqueduct, canal, conduit, course, funnel, passage, tube, vessel, watercourse

Collocations

  • bile duct

    مجرای صفرا، زرداب‌راه

    مجرای صفرا، زرداب راه

ارجاع به لغت duct

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «duct» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/duct

لغات نزدیک duct

پیشنهاد بهبود معانی