آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۵ فروردین ۱۴۰۳

    Duct

    dʌkt dʌkt

    گذشته‌ی ساده:

    ducted

    شکل سوم:

    ducted

    سوم‌شخص مفرد:

    ducts

    وجه وصفی حال:

    ducting

    شکل جمع:

    ducts

    معنی duct | جمله با duct

    noun countable

    کالبدشناسی مجرا، –راه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    The ducts in the human body are responsible for transporting important fluids.

    مجاری در بدن انسان وظیفه‌ی انتقال مایعات مهم را بر عهده دارند.

    A clogged duct can lead to inflammation and infection.

    گرفتگی مجرا می‌تواند منجر به التهاب و عفونت شود.

    noun countable

    لوله، مجرا، کانال (گاز و مایع و هوا و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    A duct carries the smoke out of the cylinder.

    لوله‌ای دودها را از استوانه خارج می‌کند.

    The plumber used a specialized tool to unclog the duct.

    لوله‌کش از یک ابزار تخصصی برای باز کردن انسداد مجرا استفاده کرد.

    noun countable

    گیاه‌شناسی آوند

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

    مشاهده

    The duct in the plant tissue transports water and nutrients throughout the plant.

    آوند موجود در بافت گیاه آب و مواد مغذی را به سرتاسر گیاه منتقل می‌کند.

    The plant's ducts were clogged.

    آوندهای این گیاه مسدود شده بود.

    noun countable

    خط سیر، مجرا، راهه (منطقه‌‏ای در جو یا اقیانوس که خواص فیزیکی آن در راستای قائم به‏ گونه‏‌ای تغییر می‌کند که امواج ایجادشده در راستاهای مختلف در درون آن به تله می‌‏افتند و هدایت می‏‌شوند)

    The scientists discovered a unique duct in the atmosphere.

    دانشمندان مجرای منحصر‌به‌فردی در جو را کشف کردند.

    Due to the duct's restricted path, the communication signal were unable to reach the control center.

    به دلیل مسیر محدود خط سیر، سیگنال ارتباطی نمی‌توانست به مرکز کنترل برسد.

    verb - transitive

    محصور کردن (در مجرا و لوله و کانال و غیره)

    Make sure to duct the pipe to prevent leaks.

    برای جلوگیری از نشتی، لوله را محصور کنید.

    The plumbers ducted the sewage.

    لوله‌کش‌ها فاضلاب را محصور کردند.

    verb - transitive

    رساندن، هدایت کردن، منتقل کردن (از طریق لوله و مجرا و کانال و غیره)

    Technicians ducted wires along the walls.

    تکنسین‌ها سیم‌ها را در امتداد دیوارها منتقل کردند.

    The spacecraft ducts vital oxygen to sustain life during long journeys.

    فضاپیما اکسیژن حیاتی برای حفظ حیات در طول سفرهای طولانی را می‌رساند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد duct

    1. noun channel, pipe
      Synonyms:
      passage tube conduit pipe course canal vessel watercourse aqueduct funnel

    Collocations

    bile duct

    مجرای صفرا، زرداب‌راه

    مجرای صفرا، زرداب راه

    سوال‌های رایج duct

    گذشته‌ی ساده duct چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده duct در زبان انگلیسی ducted است.

    شکل سوم duct چی میشه؟

    شکل سوم duct در زبان انگلیسی ducted است.

    شکل جمع duct چی میشه؟

    شکل جمع duct در زبان انگلیسی ducts است.

    وجه وصفی حال duct چی میشه؟

    وجه وصفی حال duct در زبان انگلیسی ducting است.

    سوم‌شخص مفرد duct چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد duct در زبان انگلیسی ducts است.

    ارجاع به لغت duct

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «duct» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/duct

    لغات نزدیک duct

    • - duckweed
    • - ducky
    • - duct
    • - duct tape
    • - ductile
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.