آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ بهمن ۱۴۰۳

    Course

    kɔːrs kɔːs

    گذشته‌ی ساده:

    coursed

    شکل سوم:

    coursed

    سوم‌شخص مفرد:

    courses

    وجه وصفی حال:

    coursing

    شکل جمع:

    courses

    معنی course | جمله با course

    noun countable A1

    کلاس، دوره‌ی آموزشی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    He passed all of his college courses.

    او در همه‌ی کلاس‌های دانشگاهی خود قبول شد.

    He has taken only two three-credit courses.

    او فقط دو درس سه‌واحدی برداشته است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She took a course in English literature.

    او دوره‌ای درباره‌ی ادبیات انگلیسی برداشت.

    noun countable B1

    ورزش زمین، مسیر (رویداد ورزشی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The equestrian course included a series of jumps and water obstacles.

    مسیر سوارکاری شامل یک سری پرش و موانع آبی بود.

    The golf course was beautifully maintained.

    زمین گلف به‌زیبایی نگهداری شده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the course of the bicycle race

    مسیر مسابقه‌ی دوچرخه‌سواری

    a race course

    زمین مسابقه

    noun singular C1

    اقدام، روش، راه، دوره، مراحل، روند، مسیر

    In the course of the meeting, several important issues were raised.

    در طی جلسه، چندین مسئله‌ی مهم مطرح شد.

    The company decided to change its course of action after the negative feedback.

    شرکت پس‌از بازخورد منفی تصمیم گرفت روش اقدام خود را تغییر دهد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She felt she had no other course but to resign.

    او احساس کرد که راه دیگری جز استعفا ندارد.

    the wisest course

    عاقلانه‌ترین راه

    The best course of action would be to apologize.

    بهترین اقدام عذرخواهی خواهد بود.

    the course of true love

    روند عشق راستین

    the effects of this event on the course of the war

    تأثیر این رویداد در تحول جنگ

    The law must take its course.

    قانون باید مراحل خود را طی کند.

    The illness ran its course.

    بیماری مراحل خود را طی کرد.

    in the course of a week

    در یک هفته، ظرف (یا طی) یک هفته

    noun countable uncountable C1

    مسیر، سیر حرکت، جهت حرکت

    The airplane was forced to change (its) course.

    هواپیما مجبور شد جهت حرکت خود را عوض کند.

    The river followed its natural course through the valley.

    رودخانه مسیر طبیعی خود را در میان دره دنبال کرد.

    noun countable

    (غذا) پرس، کرس

    The second course (of the dinner) consisted of salad and the fifth, of fried fish.

    بخش دوم (شام)، سالاد و بخش پنجم ماهی سرخ‌کرده بود.

    a seven-course dinner

    شام هفت بخشی (دارای هفت کرس)

    noun countable

    دوره‌ی درمان

    He was placed on a course of chemotherapy to combat the cancer.

    او تحت دوره‌ی شیمی‌درمانی برای مقابله با سرطان قرار گرفت.

    A course of injections was also prescribed.

    یک دوره‌ی آمپول نیز تجویز شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The doctor recommended a course of treatment for my condition.

    پزشک دوره‌ی درمانی برای وضعیت من توصیه کرد.

    noun countable

    معماری لایه، ردیف (آجر و...)

    The architect specified a new course of bricks for the wall.

    معمار ردیف جدید آجری برای دیوار مشخص کرد.

    The builder added another course to increase the height of the structure.

    بنا لایه‌ای دیگر اضافه کرد تا ارتفاع سازه را افزایش دهد.

    verb - intransitive

    جاری شدن، جریان داشتن

    Tears coursed down her cheeks.

    اشک از گونه‌هایش سرازیر شد.

    The adrenaline coursed through her body during the thrilling ride.

    در حین سواری هیجان‌انگیز، آدرنالین در بدن او جاری شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The river coursed rapidly after the heavy rains.

    پس از بارش‌های سنگین، رودخانه با سرعت زیاد در جریان بود.

    Thoughts began to course through her mind as she prepared for the exam.

    افکار درحالی‌که برای امتحان آماده می‌شد، در ذهن او جاری شدند.

    Blood coursed through his veins.

    خون در رگ‌هایش جریان داشت.

    verb - transitive

    تعقیب کردن، دنبال کردن

    We coursed him at the heels.

    از نزدیک او را تعقیب کردیم.

    The detective decided to course the suspect through the crowded streets.

    کارآگاه تصمیم گرفت مظنون را در میان خیابان‌های شلوغ دنبال کند.

    verb - transitive

    شکار کردن، دنبال کردن طعمه (با و بدون سگ های شکاری)

    The hunters coursed the fox through the dense forest.

    شکارچیان روباه را در جنگل انبوه دنبال کردند.

    The hounds coursed the scent expertly, leading the hunters to their prey.

    سگ‌های شکاری با مهارت بو را دنبال کردند و شکارچیان را به‌سمت طعمه‌شان هدایت کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    She enjoyed coursing with her friends during the hunting season.

    او از شکار طعمه با دوستانش در فصل شکار لذت می‌برد.

    verb - transitive

    تند رفتن، حرکت کردن سریع، (مسیری را) طی کردن

    The athlete coursed the track with incredible speed during the race.

    ورزشکار با سرعت فوق‌العاده‌ای در طول مسابقه به دور پیست دوید.

    The wind coursed through the trees, creating a soothing sound.

    باد از میان درختان عبور کرد و صدای آرامش‌بخشی ایجاد کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد course

    1. noun progress, advance
      Synonyms:
      development advance advancement progress movement way system manner procedure plan scheme program order sequence progression succession series line row string continuity flow furtherance unfolding march consecution sequel chain channels polity policy red tape
    1. noun path, channel
      Synonyms:
      way path road route track line passage channel direction flow run movement trail groove watercourse conduit duct stream circuit scope range trajectory itinerary tack orbit lap byway aisle boards rut canal aqueduct
    1. noun length of action
      Synonyms:
      time duration term passage lapse passing progress sweep elapsing
    1. noun plan of study
      Synonyms:
      subject class program schedule lecture session curriculum method procedure meeting preparation seminar period discussion group regimen interest conference speciality matriculation laboratory
    1. verb flow; run
      Synonyms:
      run flow rush speed hurry hasten race chase follow pursue dash dart spring scurry scamper surge gush hustle gallop career tumble

    Collocations

    a course of action

    فرایند، اسلوب عملکرد، روش، نحوه‌ی کار، راه کار

    in the course of

    طی، در حین، به هنگام

    on (or off) course

    در (یا خارج از) مسیر

    Idioms

    as a matter of course

    طبق روال معمول، به‌طورطبیعی، خود به خود

    in the course of time

    با گذشت زمان، پس از چندی، در طول زمان، در طی زمان، با گذر زمان

    of course

    آره، بله، البته

    البته، محققاً، بی‌گمان، طبیعتاً، طبعاً

    مشخصاً، طبیعتاً، عجیب نیست که، جای تعجب ندارد که

    run one's course

    دوره‌ی معمولی خود را طی کردن (سپری کردن)

    stay the course (or stick the course)

    دلسرد نشدن و کار را دنبال کردن

    سوال‌های رایج course

    گذشته‌ی ساده course چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده course در زبان انگلیسی coursed است.

    شکل سوم course چی میشه؟

    شکل سوم course در زبان انگلیسی coursed است.

    شکل جمع course چی میشه؟

    شکل جمع course در زبان انگلیسی courses است.

    وجه وصفی حال course چی میشه؟

    وجه وصفی حال course در زبان انگلیسی coursing است.

    سوم‌شخص مفرد course چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد course در زبان انگلیسی courses است.

    ارجاع به لغت course

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «course» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/course

    لغات نزدیک course

    • - courgette
    • - courier
    • - course
    • - course of medication
    • - coursebook
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.