امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Course

kɔːrs kɔːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    coursed
  • شکل سوم:

    coursed
  • سوم‌شخص مفرد:

    courses
  • وجه وصفی حال:

    coursing
  • شکل جمع:

    courses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
مسیر، سیر، سیر حرکت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a river's course
- مسیر رودخانه
- the course of the bicycle race
- مسیر مسابقه‌ی دوچرخه‌سواری
noun countable
خط سیر، راستا
- the course of true love
- روند عشق راستین
- the effects of this event on the course of the war
- تأثیر این رویداد در تحول جنگ
noun uncountable
(وسایل نقلیه) جهت حرکت
- The airplane was forced to change (its) course.
- هواپیما مجبور شد جهت حرکت خود را عوض کند.
noun countable
شیوه، روش، راه
- the wisest course
- عاقلانه‌ترین راه
noun countable
دوره
- a race course
- زمین مسابقه
- A course of injections was also prescribed.
- یک دوره آمپول نیز تجویز شد.
noun countable
(آموزش) کلاس، آموزه، دوره‌ی آموزشی
- a course in English literature
- کلاسی درباره‌ی ادبیات انگلیسی
- He passed all of his college courses.
- او در همه‌ی کلاس‌های دانشگاهی خود قبول شد.
- He has taken only two three-credit courses.
- او فقط دو درس سه واحدی برداشته است.
noun countable
(غذا) پرس، کرس
- The second course (of the dinner) consisted of salad and the fifth, of fried fish.
- بخش دوم (شام)، سالاد و بخش پنجم ماهی سرخ‌کرده بود.
- a seven-course dinner
- شام هفت بخشی (دارای هفت کرس)
verb - transitive
تعقیب کردن
- We coursed him at the heels.
- از نزدیک او را تعقیب کردیم.
noun countable
لایه، طبقه، (معماری) ردیف آجر (یا سفال پشت بام و غیره)
noun countable
(زمان) طول، طی
- The law must take its course.
- قانون باید مراحل خود را طی کند.
- The illness ran its course.
- بیماری مراحل خود را طی کرد.
- in the course of a week
- در یک هفته، ظرف (یا طی) یک هفته
verb - transitive
شکار کردن/ تعقیب کردن(با سگ های شکاری)
verb - transitive
(تند) رفتن، کورس دادن، مسابقه دادن، (مسیری را) طی کردن
verb - intransitive
جاری شدن، جریان داشتن
- Blood coursed through his veins.
- خونش به جوش آمد.
- Tears coursed down her cheeks.
- اشک از گونه‌هایش سرازیر شد.
- Of course, he doesn't know (that) we have come.
- البته او نمی‌داند که ما آمده‌ایم.
- Of course not!
- البته که نه!
- this is a structure which, of course, will collapse
- این بناییست که البته خلل خواهد یافت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد course

  1. noun progress, advance
    Synonyms:
    advancement chain channels consecution continuity development flow furtherance line manner march movement order plan policy polity procedure program progression red tape row scheme sequel sequence series string succession system unfolding way
  1. noun path, channel
    Synonyms:
    aisle aqueduct boards byway canal circuit conduit direction duct flow groove itinerary lap line movement orbit passage range road route run rut scope stream tack track trail trajectory watercourse way
  1. noun length of action
    Synonyms:
    duration elapsing lapse passage passing progress sweep term time
  1. noun plan of study
    Synonyms:
    class conference curriculum discussion group interest laboratory lecture matriculation meeting method period preparation procedure program regimen schedule seminar session speciality subject
  1. verb flow; run
    Synonyms:
    career chase dart dash follow gallop gush hasten hunt hurry hustle pursue race rush scamper scoot scurry speed spring stream surge tumble

Collocations

  • a course of action

    فرایند، اسلوب عملکرد، روش، نحوه‌ی کار، راه کار

Idioms

  • in due course

    به موقع خود، به هنگام خود، به نوبه‌ی خود

  • in the course of time

    با گذشت زمان، پس از چندی، در طول زمان، در طی زمان، با گذر زمان

  • of course

    البته، محققاً، بی‌گمان، زینهار، طبیعتاً، طبعاً

  • run one's course

    دوره‌ی معمولی خود را طی کردن (سپری کردن)

ارجاع به لغت course

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «course» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/course

لغات نزدیک course

پیشنهاد بهبود معانی