گذشتهی ساده:
coursedشکل سوم:
coursedسومشخص مفرد:
coursesوجه وصفی حال:
coursingشکل جمع:
coursesکلاس، دورهی آموزشی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
He passed all of his college courses.
او در همهی کلاسهای دانشگاهی خود قبول شد.
He has taken only two three-credit courses.
او فقط دو درس سهواحدی برداشته است.
She took a course in English literature.
او دورهای دربارهی ادبیات انگلیسی برداشت.
ورزش زمین، مسیر (رویداد ورزشی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The equestrian course included a series of jumps and water obstacles.
مسیر سوارکاری شامل یک سری پرش و موانع آبی بود.
The golf course was beautifully maintained.
زمین گلف بهزیبایی نگهداری شده بود.
the course of the bicycle race
مسیر مسابقهی دوچرخهسواری
a race course
زمین مسابقه
اقدام، روش، راه، دوره، مراحل، روند، مسیر
In the course of the meeting, several important issues were raised.
در طی جلسه، چندین مسئلهی مهم مطرح شد.
The company decided to change its course of action after the negative feedback.
شرکت پساز بازخورد منفی تصمیم گرفت روش اقدام خود را تغییر دهد.
She felt she had no other course but to resign.
او احساس کرد که راه دیگری جز استعفا ندارد.
the wisest course
عاقلانهترین راه
The best course of action would be to apologize.
بهترین اقدام عذرخواهی خواهد بود.
the course of true love
روند عشق راستین
the effects of this event on the course of the war
تأثیر این رویداد در تحول جنگ
The law must take its course.
قانون باید مراحل خود را طی کند.
The illness ran its course.
بیماری مراحل خود را طی کرد.
in the course of a week
در یک هفته، ظرف (یا طی) یک هفته
مسیر، سیر حرکت، جهت حرکت
The airplane was forced to change (its) course.
هواپیما مجبور شد جهت حرکت خود را عوض کند.
The river followed its natural course through the valley.
رودخانه مسیر طبیعی خود را در میان دره دنبال کرد.
(غذا) پرس، کرس
The second course (of the dinner) consisted of salad and the fifth, of fried fish.
بخش دوم (شام)، سالاد و بخش پنجم ماهی سرخکرده بود.
a seven-course dinner
شام هفت بخشی (دارای هفت کرس)
دورهی درمان
He was placed on a course of chemotherapy to combat the cancer.
او تحت دورهی شیمیدرمانی برای مقابله با سرطان قرار گرفت.
A course of injections was also prescribed.
یک دورهی آمپول نیز تجویز شد.
The doctor recommended a course of treatment for my condition.
پزشک دورهی درمانی برای وضعیت من توصیه کرد.
معماری لایه، ردیف (آجر و...)
The architect specified a new course of bricks for the wall.
معمار ردیف جدید آجری برای دیوار مشخص کرد.
The builder added another course to increase the height of the structure.
بنا لایهای دیگر اضافه کرد تا ارتفاع سازه را افزایش دهد.
جاری شدن، جریان داشتن
Tears coursed down her cheeks.
اشک از گونههایش سرازیر شد.
The adrenaline coursed through her body during the thrilling ride.
در حین سواری هیجانانگیز، آدرنالین در بدن او جاری شد.
The river coursed rapidly after the heavy rains.
پس از بارشهای سنگین، رودخانه با سرعت زیاد در جریان بود.
Thoughts began to course through her mind as she prepared for the exam.
افکار درحالیکه برای امتحان آماده میشد، در ذهن او جاری شدند.
Blood coursed through his veins.
خون در رگهایش جریان داشت.
تعقیب کردن، دنبال کردن
We coursed him at the heels.
از نزدیک او را تعقیب کردیم.
The detective decided to course the suspect through the crowded streets.
کارآگاه تصمیم گرفت مظنون را در میان خیابانهای شلوغ دنبال کند.
شکار کردن، دنبال کردن طعمه (با و بدون سگ های شکاری)
The hunters coursed the fox through the dense forest.
شکارچیان روباه را در جنگل انبوه دنبال کردند.
The hounds coursed the scent expertly, leading the hunters to their prey.
سگهای شکاری با مهارت بو را دنبال کردند و شکارچیان را بهسمت طعمهشان هدایت کردند.
She enjoyed coursing with her friends during the hunting season.
او از شکار طعمه با دوستانش در فصل شکار لذت میبرد.
تند رفتن، حرکت کردن سریع، (مسیری را) طی کردن
The athlete coursed the track with incredible speed during the race.
ورزشکار با سرعت فوقالعادهای در طول مسابقه به دور پیست دوید.
The wind coursed through the trees, creating a soothing sound.
باد از میان درختان عبور کرد و صدای آرامشبخشی ایجاد کرد.
فرایند، اسلوب عملکرد، روش، نحوهی کار، راه کار
طی، در حین، به هنگام
در (یا خارج از) مسیر
طبق روال معمول، بهطورطبیعی، خود به خود
به موقع خود، به هنگام خود، به نوبهی خود
با گذشت زمان، پس از چندی، در طول زمان، در طی زمان، با گذر زمان
آره، بله، البته
البته، محققاً، بیگمان، طبیعتاً، طبعاً
مشخصاً، طبیعتاً، عجیب نیست که، جای تعجب ندارد که
دورهی معمولی خود را طی کردن (سپری کردن)
stay the course (or stick the course)
دلسرد نشدن و کار را دنبال کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «course» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/course