با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Lapse

læps læps
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    lapsed
  • شکل سوم:

    lapsed
  • سوم‌شخص مفرد:

    lapses
  • وجه وصفی حال:

    lapsing
  • شکل جمع:

    lapses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
لغزش، خطا (معمولاً به دلیل فراموشی یا بی‌توجهی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The lapse of memory caused him to forget where he had parked his car.
- لغزش حافظه باعث شد فراموش کند ماشینش را کجا پارک کرده است.
- The data breach was caused by a lapse in security.
- نقض داده‌ها به دلیل خطای امنیتی به وجود آمده است.
- His music is full of technical lapses.
- موسیقی او پر از لغزش‌های فنی است.
noun countable
گذشت (زمان)
- a lapse of time
- گذشت زمان
- after a lapse of ten years
- پس از (گذشت) ده سال
noun
مجازی انحراف، دوری، سقوط (موقت)
- his moral lapses
- انحرافات اخلاقی او
- The company's unethical behavior was seen as a lapse from grace by the public.
- رفتار غیراخلاقی این شرکت از نظر عموم به عنوان دوری از زیبندگی تلقی شد.
noun
کاهش، افت
- There was a noticeable lapse in the company's sales figures last quarter.
- کاهش محسوسی در ارقام فروش این شرکت در سه ماهه‌ی گذشته وجود داشت.
- a lapse in the number of college graduates
- افت تعداد فارغ‌التحصیلان دانشگاه
- The student's grades showed a lapse.
- نمرات این دانش‌آموز افت را نشان می‌داد.
verb - intransitive
تمام شدن، خاتمه یافتن، به سر رسیدن (عضویت)، منقضی شدن، از درجه‌ی اعتبار ساقط شدن، موعد ... گذشتن (بلیت و گذرنامه و غیره)، منسوخ شدن، از بین رفتن (سنت و رسم و غیره)، اعتبار خود را از دست دادن، ملغی شدن (قانون و غیره)
- Your subscription has lapsed.
- آبونمان شما تمام شده است.
- As a result of non payment of monthly installments, your insurance policy has lapsed.
- در نتیجه‌ی نپرداختن اقساط ماهانه، بیمه‌نامه‌ی شما از درجه‌ی اعتبار ساقط شده است.
noun
انقضای زمان (امتیاز و حق و غیره)
- The lapse of our lease meant we had to find a new apartment.
- انقضای زمان قرارداد اجاره‌ی ما به این معنی بود که باید آپارتمان جدیدی پیدا کنیم.
- Due to a lapse in my gym membership, I was unable to access the facilities.
- به دلیل انقضای زمان عضویت در باشگاه، نتوانستم به امکانات دسترسی داشته باشم.
noun
وقفه
- They resumed work after a short lapse.
- پس از وقفه‌ی کوتاهی دوباره کار را از سر گرفتند.
- The novel was finally completed after a lapse of several years.
- این رمان سرانجام پس از وقفه‌ای چندین ساله به پایان رسید.
noun
دین روی‌گردانی، برگشت (از ایمان)
- The man's lapse caused him to question everything he had been taught about religion.
- روی‌گردانی مرد باعث شد که همه‌ی چیزهایی که در مورد دین به او آموزش داده شده بود، زیر سؤال ببرد.
- The priest was concerned about the congregation's recent lapses in religious commitment.
- کشیش نگران روی‌گردانی اخیر جماعت در تعهد مذهبی بود.
verb - intransitive
سقوط کردن، لغزیدن، منحرف شدن (از نظر اخلاقی)
- She felt ashamed as her work ethic began to lapse.
- وقتی اخلاق کاری او شروع به لغزیدن کرد، احساس شرمندگی کرد.
- Over time, his commitment to the project started to lapse.
- با گذشت زمان، تعهد او به پروژه شروع به منحرف شدن کرد.
verb - transitive
فرورفتن در (خواب و بیهوشی و غیره)، افتادن به، غرق شدن در، گرفتار ... شدن (جهل و اعتیاد و غیره) (اغلب با into می‌آید)
- The patient lapsed into unconsciousness.
- بیمار در بیهوشی فرورفت.
- They lapsed into ignorance again.
- آن‌ها دوباره در جهل فرو رفتند.
- The room lapsed into silence.
- اتاق غرق در سکوت شد.
- He lapsed into addiction again.
- دوباره گرفتار اعتیاد شد.
verb - intransitive
گذشتن
- Many years lapsed before I saw him again.
- سال‌ها گذشت تا اینکه دوباره او را دیدم.
- The river lapse gently through the valley.
- رود به‌آرامی از دره می‌گذرد.
verb - intransitive
متوقف شدن
- Those experiments seem to have lapsed around 1910.
- ظاهراً آن آزمایش‌ها در حدود سال ۱۹۱۰ متوقف شد.
- Time seemed to lapse as we enjoy our day at the beach.
- وقتی از روزمان در ساحل لذت می‌بردیم، به نظر می‌رسید زمان متوقف شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lapse

  1. noun mistake
    Synonyms: blunder, breach, bungle, crime, error, failing, failure, fault, flub, foible, frailty, gaff, goof, goof-up, indiscretion, miscue, negligence, offense, omission, oversight, screw-up, sin, slip, slip-up, transgression, trespass, trip, vice, violation
    Antonyms: achievement, perfection, success
  2. noun break in action
    Synonyms: gap, intermission, interruption, interval, lacuna, lull, passage, pause
    Antonyms: continuity
  3. noun backsliding
    Synonyms: decadence, declension, decline, degeneration, descent, deterioration, devolution, drop, fall, recession, regression, relapse, retrogradation, retrogression
    Antonyms: progress
  4. verb become void; fall back into previous pattern
    Synonyms: apostatize, backslide, become obsolete, cease, decline, degenerate, descend, deteriorate, die, elapse, end, expire, go by, pass, recede, recidivate, relapse, retrograde, return, revert, run out, slide, slip, subside, terminate, weaken
    Antonyms: continue, go on, restart

Collocations

  • lapse rate

    (میزان کاهش هر عامل متغیر جوی در اثر زیاد شدن ارتفاع) میزان کاهش نیواری، میزان کاهش هر متغیر جوی به ازای واحد ارتفاع

ارجاع به لغت lapse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lapse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lapse

لغات نزدیک lapse

پیشنهاد بهبود معانی