گذشتهی ساده:
lapsedشکل سوم:
lapsedسومشخص مفرد:
lapsesوجه وصفی حال:
lapsingشکل جمع:
lapsesلغزش، خطا (معمولاً به دلیل فراموشی یا بیتوجهی)
The lapse of memory caused him to forget where he had parked his car.
لغزش حافظه باعث شد فراموش کند ماشینش را کجا پارک کرده است.
The data breach was caused by a lapse in security.
نقض دادهها به دلیل خطای امنیتی به وجود آمده است.
His music is full of technical lapses.
موسیقی او پر از لغزشهای فنی است.
گذشت (زمان)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a lapse of time
گذشت زمان
after a lapse of ten years
پس از (گذشت) ده سال
مجازی انحراف، دوری، سقوط (موقت)
his moral lapses
انحرافات اخلاقی او
The company's unethical behavior was seen as a lapse from grace by the public.
رفتار غیراخلاقی این شرکت از نظر عموم به عنوان دوری از زیبندگی تلقی شد.
کاهش، افت
There was a noticeable lapse in the company's sales figures last quarter.
کاهش محسوسی در ارقام فروش این شرکت در سه ماههی گذشته وجود داشت.
a lapse in the number of college graduates
افت تعداد فارغالتحصیلان دانشگاه
The student's grades showed a lapse.
نمرات این دانشآموز افت را نشان میداد.
تمام شدن، خاتمه یافتن، به سر رسیدن (عضویت)، منقضی شدن، از درجهی اعتبار ساقط شدن، موعد ... گذشتن (بلیت و گذرنامه و غیره)، منسوخ شدن، از بین رفتن (سنت و رسم و غیره)، اعتبار خود را از دست دادن، ملغی شدن (قانون و غیره)
Your subscription has lapsed.
آبونمان شما تمام شده است.
As a result of non payment of monthly installments, your insurance policy has lapsed.
در نتیجهی نپرداختن اقساط ماهانه، بیمهنامهی شما از درجهی اعتبار ساقط شده است.
انقضای زمان (امتیاز و حق و غیره)
The lapse of our lease meant we had to find a new apartment.
انقضای زمان قرارداد اجارهی ما به این معنی بود که باید آپارتمان جدیدی پیدا کنیم.
Due to a lapse in my gym membership, I was unable to access the facilities.
به دلیل انقضای زمان عضویت در باشگاه، نتوانستم به امکانات دسترسی داشته باشم.
وقفه
They resumed work after a short lapse.
پس از وقفهی کوتاهی دوباره کار را از سر گرفتند.
The novel was finally completed after a lapse of several years.
این رمان سرانجام پس از وقفهای چندین ساله به پایان رسید.
دین رویگردانی، برگشت (از ایمان)
The man's lapse caused him to question everything he had been taught about religion.
رویگردانی مرد باعث شد که همهی چیزهایی که در مورد دین به او آموزش داده شده بود، زیر سؤال ببرد.
The priest was concerned about the congregation's recent lapses in religious commitment.
کشیش نگران رویگردانی اخیر جماعت در تعهد مذهبی بود.
سقوط کردن، لغزیدن، منحرف شدن (از نظر اخلاقی)
She felt ashamed as her work ethic began to lapse.
وقتی اخلاق کاری او شروع به لغزیدن کرد، احساس شرمندگی کرد.
Over time, his commitment to the project started to lapse.
با گذشت زمان، تعهد او به پروژه شروع به منحرف شدن کرد.
فرورفتن در (خواب و بیهوشی و غیره)، افتادن به، غرق شدن در، گرفتار ... شدن (جهل و اعتیاد و غیره) (اغلب با into میآید)
The patient lapsed into unconsciousness.
بیمار در بیهوشی فرورفت.
They lapsed into ignorance again.
آنها دوباره در جهل فرو رفتند.
The room lapsed into silence.
اتاق غرق در سکوت شد.
He lapsed into addiction again.
دوباره گرفتار اعتیاد شد.
گذشتن
Many years lapsed before I saw him again.
سالها گذشت تا اینکه دوباره او را دیدم.
The river lapse gently through the valley.
رود بهآرامی از دره میگذرد.
متوقف شدن
Those experiments seem to have lapsed around 1910.
ظاهراً آن آزمایشها در حدود سال ۱۹۱۰ متوقف شد.
Time seemed to lapse as we enjoy our day at the beach.
وقتی از روزمان در ساحل لذت میبردیم، به نظر میرسید زمان متوقف شده است.
(میزان کاهش هر عامل متغیر جوی در اثر زیاد شدن ارتفاع) میزان کاهش نیواری، میزان کاهش هر متغیر جوی به ازای واحد ارتفاع
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lapse» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lapse