آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ تیر ۱۴۰۴

    Mute

    mjuːt mjuːt

    گذشته‌ی ساده:

    muted

    شکل سوم:

    muted

    وجه وصفی حال:

    muting

    شکل جمع:

    mutes

    معنی mute | جمله با mute

    adjective

    بی‌صدا، ساکت

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    Throughout the meeting she remained mute.

    از ابتدا تا انتهای جلسه ساکت ماند.

    The boss has remained mute.

    رئیس بی‌صدا مانده است.

    adjective noun countable

    قدیمی لال (شخص) (توهین‌آمیز)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    the school for the mute

    مدرسه‌ی لال‌ها

    This child is both deaf and mute.

    این کودک هم کر و هم لال است.

    noun countable

    موسیقی صداکم‌کن، سوردین (دستگاهی برای کم کردن صدا و تغییر و جلوه‌ی رنگ صدا)

    The pianist adjusted the mute.

    نوازنده‌ی پیانو صداکم‌کن را تنظیم کرد.

    The trumpet player inserted the mute into the instrument.

    نوازنده‌ی ترومپت سوردین را داخل ساز گذاشت.

    noun countable

    دکمه‌ی قطع صدا (روی دستگاه الکترونیکی)

    The TV remote has a mute.

    کنترل تلویزیون قطع صدا دارد.

    Press the mute to silence the phone during the meeting.

    برای بی‌صدا کردن تلفن در طول جلسه، دکمه‌ی قطع صدا را فشار دهید.

    verb - transitive

    بی‌صدا کردن، کم‌صدا کردن

    Double glazing muted the noise of the traffic.

    شیشه‌ی دوجداره صدای ترافیک را کم کرد.

    The teacher asked the students to mute their cell phones during the exam.

    معلم از دانش‌آموزان خواست که هنگام امتحان تلفن همراه خود را بی‌صدا کنند.

    verb - transitive

    موسیقی بی‌صدا کردن، کم‌صدا کردن (با استفاده از صداکم‌کن)

    She muted the piano.

    پیانو را بی‌صدا کرد.

    I always mute my trumpet when practicing in my apartment.

    همیشه وقتی در آپارتمانم تمرین می‌کنم، ترومپتم را کم‌صدا می‌کنم.

    verb - transitive

    بی‌صدا کردن (در شبکه‌های اجتماعی) (به‌طوری‌که بدون حذف کردن از فهرست دنبال‌شوندگان پست‌های شخص به طرف مقابل نشان داده نشود)

    She decided to mute her ex-boyfriend's posts.

    تصمیم گرفت پست‌های دوست‌پسر سابقش را بی‌صدا کند.

    I had to mute my friend's posts on social media.

    مجبور شدم پست‌های دوستم در شبکه‌های اجتماعی را بی‌صدا کنم.

    adjective

    زبان‌شناسی (آواشناسی) غیرملفوظ

    The letter "e" in "mouse" is mute.

    حرف e در mouse غیرملفوظ است.

    The mute "k" in "knock" is silent.

    k در knock غیرملفوظ است.

    noun

    زبان‌شناسی (آواشناسی) صامت انسدادی

    The letter 'm' is an example of a mute in the English language.

    حرف m نمونه‌ای از صامت انسدادی در زبان انگلیسی است.

    For some learners, producing the mute correctly can be quite difficult.

    برای برخی از زبان‌آموزان، تولید صامت انسدادی به‌طور درست می‌تواند بسیار دشوار باشد.

    verb - transitive

    کاستن (از شدت چیزی)

    They muted the protests.

    از اعتراضات کاستند.

    Reno muted criticism by taking responsibility for the decision.

    رنو با قبول مسئولیت آن تصمیم از شدت انتقادات کاست.

    verb - intransitive

    جانورشناسی عمل دفع را انجام دادن (پرندگان)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    Some bird species mute multiple times a day.

    برخی از گونه‌های پرندگان چندین بار در روز عمل دفع را انجام می‌دهند.

    The bird's ability to mute is essential for its health.

    توانایی پرنده برای انجام دادن عمل دفع برای سلامتی آن ضروری است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد mute

    1. adjective unable to speak
      Synonyms:
      silent speechless voiceless mum unspeaking wordless tongue-tied quiet silenced unspoken muffled aphonic aphasiac aphasic unpronounced unexpressed unsounded tongueless
      Antonyms:
      speaking vocal articulate
    1. verb muffle, tone down sound
      Synonyms:
      soften reduce lower dampen hush silence subdue muzzle gag deaden moderate turn down drown soft-pedal decrease the volume keep it down tone down sound bottle up put damper on pipe down put the lid on benumb cork up
      Antonyms:
      speak voice articulate

    Collocations

    stand mute

    از اعلام گناه یا بی‌گناهی خود خودداری کردن

    سوال‌های رایج mute

    معنی mute به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «Mute» در زبان فارسی به معنای «بی‌صدا» یا «خاموش» ترجمه می‌شود.

    واژه‌ی «Mute» معمولاً به حالتی اشاره دارد که در آن صدا به طور کامل قطع شده یا شنیده نمی‌شود. این کلمه در زمینه‌های مختلفی از جمله فناوری، ارتباطات، رسانه و زندگی روزمره به کار می‌رود. برای مثال، وقتی گفته می‌شود «Please mute your microphone» یعنی «لطفاً میکروفون خود را بی‌صدا کنید»، این دستور به معنای خاموش کردن صدای میکروفون است تا صدایی منتقل نشود.

    در فناوری، «Mute» به عملکردی گفته می‌شود که به کاربر اجازه می‌دهد صدای دستگاه‌های صوتی یا تصویری مانند تلویزیون، تلفن همراه، رایانه یا برنامه‌های ویدئویی را به طور موقت قطع کند. این ویژگی به خصوص در جلسات آنلاین، تماس‌های تلفنی یا تماشای فیلم بسیار کاربرد دارد و باعث کنترل بهتر روی صدا می‌شود.

    علاوه بر کاربرد فنی، «Mute» به صورت صفت نیز به معنای کسی یا چیزی است که صدا ندارد یا قادر به صحبت کردن نیست. مثلاً در پزشکی، به فردی که نمی‌تواند صحبت کند، گاهی «mute» گفته می‌شود. البته امروزه اصطلاحات دقیق‌تر و مودبانه‌تری برای این موضوع به کار می‌رود.

    از نظر دستوری، «Mute» هم به صورت فعل و هم به صورت صفت به کار می‌رود. به عنوان فعل، یعنی «بی‌صدا کردن» یا «خاموش کردن صدا» و به عنوان صفت، به معنی «بی‌صدا» یا «ساکت». برای نمونه، در جمله‌ی «The video is muted» یعنی «ویدئو بی‌صدا شده است»، «mute» به عنوان صفت استفاده شده است.

    «Mute» یکی از کلمات مهم در دنیای فناوری و ارتباطات مدرن است که به افراد امکان می‌دهد کنترل بهتری روی صدا داشته باشند و همچنین در مواردی به حالت بی‌صدا بودن اشاره دارد. کاربرد گسترده و اهمیت این واژه در زندگی روزمره باعث شده است که آشنایی با آن برای همه‌ی افراد ضروری باشد.

    گذشته‌ی ساده mute چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده mute در زبان انگلیسی muted است.

    شکل سوم mute چی میشه؟

    شکل سوم mute در زبان انگلیسی muted است.

    شکل جمع mute چی میشه؟

    شکل جمع mute در زبان انگلیسی mutes است.

    وجه وصفی حال mute چی میشه؟

    وجه وصفی حال mute در زبان انگلیسی muting است.

    ارجاع به لغت mute

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «mute» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mute

    لغات نزدیک mute

    • - mutawa
    • - mutchkin
    • - mute
    • - muticous
    • - mutilate
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    garbled gastrointestinal gateway gear up gelatinous out of nowhere over the years Jul jump at jump on the bandwagon Jun juristic just then just as kinda تندیس نفت ماهی آبشش‌آبی ماهی دهان‌کاغذی ماهی گل‌خورک مزین کیقباد یاتاقان نفتالین زعفران لق لحیم میلیارد میلیاردر میلیون
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.