آیکن بنر

فقط تا ۴ مهر - تا ٪۵۰ تخفیف پاییزی «اشتراک هوش مصنوعی»

فقط تا ۴ مهر - تا ٪۵۰ تخفیف هوش مصنوعی

خرید با تخفیف
آخرین به‌روزرسانی:

Benumb

bɪˈnʌm bɪˈnʌm

معنی benumb | جمله با benumb

verb - transitive

بی‌حس کردن، بی‌قدرت کردن، کشتن (قدرت فکر و آرزو و احساس)، کرخ کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

My fingers were benumbed by the extreme cold.

انگشتانم از شدت سرما بی‌حس شده بودند.

benumbed by grief

بی‌حس و حال در اثر غم

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد benumb

  1. verb to render less sensitive
  1. verb to render helpless, as by emotion
  1. verb to dull the senses, as with a heavy blow, a shock, or fatigue
    Synonyms:

ارجاع به لغت benumb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «benumb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/benumb

لغات نزدیک benumb

پیشنهاد بهبود معانی