آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Benumb

bɪˈnʌm bɪˈnʌm

معنی benumb | جمله با benumb

verb - transitive

بی‌حس کردن، بی‌قدرت کردن، کشتن (قدرت فکر و آرزو و احساس)، کرخ کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

My fingers were benumbed by the extreme cold.

انگشتانم از شدت سرما بی‌حس شده بودند.

benumbed by grief

بی‌حس و حال در اثر غم

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد benumb

  1. verb to render less sensitive
  1. verb to render helpless, as by emotion
  1. verb to dull the senses, as with a heavy blow, a shock, or fatigue
    Synonyms:

ارجاع به لغت benumb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «benumb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/benumb

لغات نزدیک benumb

پیشنهاد بهبود معانی