گذشتهی ساده:
petrifiedشکل سوم:
petrifiedسومشخص مفرد:
petrifiesوجه وصفی حال:
petrifyingسنگ کردن یا شدن، متحجر کردن، گیج کردن، از کار انداختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a petrified forest
جنگل سنگشده
Slogans can petrify a man's thinking.
شعارها میتوانند تفکر انسان را از کارافتاده و عقبمانده کنند.
When the supposedly dead woman walked in, everyone was petrified.
وقتی آن زنی که در ظاهر مرده بود، وارد اتاق شد همه خشکشان زد.
The news petrified the audience.
آن خبر حاضران را مثل سنگ بیحرکت کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «petrify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/petrify