با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Harden

ˈhɑːrdn ˈhɑːdn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    hardened
  • شکل سوم:

    hardened
  • سوم‌شخص مفرد:

    hardens
  • وجه وصفی حال:

    hardening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb
سخت کردن، تبدیل به جسم جامد کردن، مشکل کردن، سخت شدن، ماسیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Cement dries and hardens.
- سیمان خشک و سخت می‌شود.
- Gradually the water hardened and became as hard as stone.
- کم‌کم آب ماسید و همچون سنگ سخت شد.
- Wax hardens in cold water.
- موم در آب سرد سفت می‌شود.
- Crime had hardened his heart.
- جنایت او را سنگ‌دل کرده بود.
- Soldiers hardened by exposure to the harsh Alaskan winters.
- سربازانی که زمستان‌های شدید آلاسکا آن‌ها را پراستقامت کرده بود.
- That event hardened him in his determination to leave at once.
- آن رویداد اراده‌ی او را نسبت به عزیمت هر چه زودتر قوی‌تر کرد.
- Torture only hardened his convictions.
- شکنجه فقط و فقط اعتقادات او را راسخ‌تر کرد.
- Coarse foods help to harden the gums.
- خوراک زبر به سفت شدن لثه‌ها کمک می‌کند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد harden

  1. verb make or become solid
    Synonyms: amalgamate, anneal, bake, brace, buttress, cake, calcify, callous, cement, close, clot, coagulate, compact, congeal, consolidate, contract, crystallize, curdle, densify, dry, firm, fix, fortify, fossilize, freeze, gird, indurate, jell, nerve, ossify, petrify, precipitate, press, reinforce, set, settle, solidify, starch, steel, stiffen, strengthen, temper, thicken, toughen, vitrify
    Antonyms: liquefy, melt, soften
  2. verb accustom
    Synonyms: acclimate, acclimatize, adapt, adjust, blunt, brutalize, callous, callus, case-harden, climatize, coarsen, conform, deaden, develop, discipline, dull, embitter, habituate, indurate, inure, make callous, numb, paralyze, render insensitive, roughen, season, steel, stiffen, strengthen, stun, stupefy, teach, train
    Antonyms: be intolerant, indulge, spoil

لغات هم‌خانواده harden

ارجاع به لغت harden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «harden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/harden

لغات نزدیک harden

پیشنهاد بهبود معانی