با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Jell

dʒel dʒel dʒel
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    لرزانک، منجمد کردن، دلمه شدن، سفت کردن، بستن، ماسیدن
    • - I did not understand the story at all because its parts did not properly jell.
    • - اصلاً داستان را نفهمیدم؛ چون جزئیات آن درست شکل نیافته بود.
    • - Plans that have not jelled yet.
    • - نقشه‌هایی که هنوز شکل نگرفته‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد jell

  1. verb coagulate
    Synonyms: clot, cohere, come together, condense, congeal, crystallize, finalize, form, freeze, gel, gelate, gelatinize, harden, jellify, jelly, materialize, set, solidify, stick, stiffen, take shape, thicken
    Antonyms: liquidate, melt

ارجاع به لغت jell

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jell» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/jell

لغات نزدیک jell

پیشنهاد بهبود معانی