فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Jell

dʒel dʒel dʒel

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

لرزانک، منجمد کردن، دلمه شدن، سفت کردن، بستن، ماسیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

I did not understand the story at all because its parts did not properly jell.

اصلاً داستان را نفهمیدم؛ چون جزئیات آن درست شکل نیافته بود.

Plans that have not jelled yet.

نقشه‌هایی که هنوز شکل نگرفته‌اند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jell

  1. verb coagulate
    Synonyms:
    harden thicken solidify set clot gel freeze congeal jellify gelatinize jelly cohere stick form condense take shape come together stiffen materialize finalize crystallize gelate
    Antonyms:
    melt liquidate

ارجاع به لغت jell

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jell» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jell

لغات نزدیک jell

پیشنهاد بهبود معانی