با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Congeal

kənˈdʒiːl kənˈdʒiːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    congealed
  • شکل سوم:

    congealed
  • سوم شخص مفرد:

    congeals
  • وجه وصفی حال:

    congealing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

ماسیدن، یخ بستن، بستن، منجمد شدن، سفت کردن
- The fat had congealed into a layer on top of the bowl of soup.
- چربی به‌صورت لایه‌ای روی سوپ بسته بود.
- Blood congeals in a short time.
- خون در زمان کمی منعقد می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد congeal

  1. verb coagulate
    Synonyms: cake, clabber, clot, concrete, condense, curdle, dry, freeze, gel, gelate, gelatinate, gelatinize, glob up, harden, indurate, jell, jellify, jelly, refrigerate, set, solidify, stiffen, thicken
    Antonyms: dissolve, liquify, melt, separate, thin

ارجاع به لغت congeal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «congeal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/congeal

لغات نزدیک congeal

پیشنهاد بهبود معانی