گذشتهی ساده:
clottedشکل سوم:
clottedسومشخص مفرد:
clotsوجه وصفی حال:
clottingشکل جمع:
clotsتوده، لخته، تجمع، انباشت
The lab results showed several clots forming in the arteries.
نتایج آزمایشگاهی چندین لخته در رگها را نشان دادند.
Despite extensive cleaning, a stubborn clot of hair remained stuck in the drain.
باوجود تمیز کردن گسترده، تودهای سرسخت از مو در فاضلاب گیر کرده بود.
a blood clot
لختهی خون
انگلیسی بریتانیایی قدیمی احمق، نادان، خنگ، ابله، خرفت، کودن، نفهم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Look what you’ve done, you clot! The whole system’s crashed!
ببین چیکار کردی، احمق! کل سیستم از کار افتاد!
He acted like a complete clot during the meeting and embarrassed us all.
تو جلسه مثل یه کودن رفتار کرد و همهمون رو خجالتزده کرد.
بستن، لخته شدن، دلمه بستن، توده شدن، تجمع کردن، انعقاد یافتن
The medicine helps the blood clot faster in emergency situations.
این دارو کمک میکند تا خون در شرایط اضطراری سریعتر لخته شود.
If the cream sits out too long, it starts to clot and spoil.
اگر خامه زیاد بیرون بماند، شروع به سفت شدن و خراب شدن میکند.
Streets clotted with traffic
خیابانهایی که وسایط نقلیه آنها را بند آورده بود
clotted blood
خون دلمهشده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clot