آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ خرداد ۱۴۰۴

    Clot

    klɑːt klɒt

    گذشته‌ی ساده:

    clotted

    شکل سوم:

    clotted

    سوم‌شخص مفرد:

    clots

    وجه وصفی حال:

    clotting

    شکل جمع:

    clots

    معنی clot | جمله با clot

    noun countable

    توده، لخته، تجمع، انباشت

    The lab results showed several clots forming in the arteries.

    نتایج آزمایشگاهی چندین لخته در رگ‌ها را نشان دادند.

    Despite extensive cleaning, a stubborn clot of hair remained stuck in the drain.

    باوجود تمیز کردن گسترده، توده‌ای سرسخت از مو در فاضلاب گیر کرده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a blood clot

    لخته‌ی خون

    noun countable informal

    انگلیسی بریتانیایی قدیمی احمق، نادان، خنگ، ابله، خرفت، کودن، نفهم

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    Look what you’ve done, you clot! The whole system’s crashed!

    ببین چیکار کردی، احمق! کل سیستم از کار افتاد!

    He acted like a complete clot during the meeting and embarrassed us all.

    تو جلسه مثل یه کودن رفتار کرد و همه‌مون رو خجالت‌زده کرد.

    verb - intransitive

    بستن، لخته شدن، دلمه بستن، توده شدن، تجمع کردن، انعقاد یافتن

    The medicine helps the blood clot faster in emergency situations.

    این دارو کمک می‌کند تا خون در شرایط اضطراری سریع‌تر لخته شود.

    If the cream sits out too long, it starts to clot and spoil.

    اگر خامه زیاد بیرون بماند، شروع به سفت شدن و خراب شدن می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Streets clotted with traffic

    خیابان‌هایی که وسایط نقلیه آن‌ها را بند آورده بود

    clotted blood

    خون دلمه‌شده

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد clot

    1. noun blockage, mass of coagulation
      Synonyms:
      group bunch bundle clump lump body bulk batch cluster set occlusion blockage coagulation thickness mass curd clotting coagulum curdling consolidation array glob gob battery precipitate coalescence conglutination embolus embolism thrombus grume
      Antonyms:
      opening
    1. verb coagulate
      Synonyms:
      thicken set solidify curdle congeal gel jell coalesce clabber lump gelatinize jellify jelly glop up gelate lopper
      Antonyms:
      thin loose

    سوال‌های رایج clot

    گذشته‌ی ساده clot چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده clot در زبان انگلیسی clotted است.

    شکل سوم clot چی میشه؟

    شکل سوم clot در زبان انگلیسی clotted است.

    شکل جمع clot چی میشه؟

    شکل جمع clot در زبان انگلیسی clots است.

    وجه وصفی حال clot چی میشه؟

    وجه وصفی حال clot در زبان انگلیسی clotting است.

    سوم‌شخص مفرد clot چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد clot در زبان انگلیسی clots است.

    ارجاع به لغت clot

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «clot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clot

    لغات نزدیک clot

    • - clostridium
    • - closure
    • - clot
    • - cloth
    • - cloth yard
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.