با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Consolidation

kənˌsɑːləˈdeɪʃn kənˌsɒləˈdeɪʃn-ˌsɑːl-
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
تحکیم، تثبیت، تقویت، ترکیب، اتحاد، قوام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- They are thinking about the consolidation of the two companies.
- آن‌ها در فکر ادغام آن دو شرکت هستند.
- the consolidation of his political power
- تحکیم قدرت سیاسی او
- the consolidation of fibrous matter under pressure
- سفت شدن مواد ساخته شده از الیاف در اثر فشار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد consolidation

  1. noun combination, fortification
    Synonyms: alliance, amalgamation, association, coadunation, coalition, compression, concentration, condensation, federation, fusion, incorporation, melding, mergence, merger, merging, reinforcement, solidification, strengthening, unification
    Antonyms: dispersal, division, parting, separation, severance, weakening

ارجاع به لغت consolidation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «consolidation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/consolidation

لغات نزدیک consolidation

پیشنهاد بهبود معانی