فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Compression

kəmˈpreʃn̩ kəmˈpreʃn̩

شکل جمع:

compressions

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun

تراکم، متراکم‌سازی

noun

به‌هم‌فشردگی، تراکم، اختصار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

the compression of air by the piston

فشرده شدن هوا توسط پیستون

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد compression

  1. noun condensation
    Synonyms:
    confining squeezing

ارجاع به لغت compression

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compression» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/compression

لغات نزدیک compression

پیشنهاد بهبود معانی