با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Compression

kəmˈpreʃn̩ kəmˈpreʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    compressions

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun
تراکم، متراکم‌سازی
noun
به‌هم‌فشردگی، تراکم، اختصار
- the compression of air by the piston
- فشرده شدن هوا توسط پیستون
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد compression

  1. noun condensation
    Synonyms: squeezing, confining

ارجاع به لغت compression

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compression» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/compression

لغات نزدیک compression

پیشنهاد بهبود معانی