آیکن بنر

زمان‌های انگلیسی رو قاطی نکن! همه‌شون در فست‌دیکشنری مرتب شدن

زمان‌های انگلیسی رو قاطی نکن! گرامر زمان‌ها در Fastdic

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Fusion

ˈfjuːʒn ˈfjuːʒn

معنی fusion | جمله با fusion

noun uncountable

آمیختگی، ائتلاف، ترکیب، آمیختگی، همجوشی، ادغام، آمیزش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Our fusion will insure our survival.

هم‌بستگی ما بقای ما را تضمین خواهد کرد.

The fusion of cultures created a unique culinary style in the city.

ادغام فرهنگ‌ها، سبک آشپزی منحصربه‌فردی در شهر به وجود آورد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the fusion of two political parties

به‌هم پیوستن دو حزب سیاسی

the fusion of copper and zinc to produce brass

هم‌گدازش مس و روی برای ساختن برنج

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fusion

  1. noun melding; mixture
    Synonyms:
    blend mixture compound union merger synthesis amalgamation combination blending integration unification alloy mixture junction merging admixture intermixture coalition commingling commixiture coalescence immixture melting liquefaction liquification smelting welding soldering heating federation coadunation

ارجاع به لغت fusion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fusion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fusion

لغات نزدیک fusion

پیشنهاد بهبود معانی