گذشتهی ساده:
alloyedشکل سوم:
alloyedسومشخص مفرد:
alloysوجه وصفی حال:
alloyingشکل جمع:
alloysشیمی آلیاژ (ترکیبی از فلزات یا ترکیب فلزات با عناصر نافلزی)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی شیمی
an alloy of copper and tin
آلیاژ مس و قلع
Steel is an alloy of iron and carbon.
استیل، آلیاژی از آهن و کربن است.
Using a strong alloy improves the durability of the engine parts.
استفاده از آلیاژی قوی، دوام قطعات موتور را افزایش میدهد.
آلیاژ ساختن، به آلیاژ تبدیل کردن، (فلزی را با فلزات یا نافلزات) ترکیب کردن، بار زدن، عیار زدن، مخلوط کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to alloy gold with copper
طلا را با مس بار زدن
Iron alloys well.
آهن بهخوبی به آلیاژ تبدیل میشود.
To improve the metal’s properties, they alloy it with other elements.
برای بهبود ویژگیهای فلز، آن را با عناصر دیگر آلیاژ میکنند.
غلوغش، آلایش، ناپاکی، آلودگی، فساد، پلیدی، شائبه، عیب
Her love is without alloy.
عشق او بیشائبه است.
Their friendship was genuine, free from any alloy of envy.
دوستی آنها اصیل و از هرگونه آلایش حسادت به دور بود.
ادبی آلودن، فاسد کردن، آلوده کردن، ضایع کردن، کمارزش کردن، بیکیفیت کردن
His integrity was alloyed with greed.
راستی او با طمع آلوده گشت.
The book was alloyed with too many unnecessary details.
کتاب با جزئیات غیرضروری زیادی آمیخته شده بود.
ترکیب، آمیزه، مخلوط
an ethnic alloy
آمیزهای نژادی
Her approach to problem-solving is an alloy of creativity and logic.
رویکرد او به حل مسائل ترکیبی از خلاقیت و منطق است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «alloy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/alloy