آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Allowed

    American: ə'laud British: ə'laud

    سوم‌شخص مفرد:

    allows

    وجه وصفی حال:

    allowing

    معنی allowed | جمله با allowed

    adjective B1

    مجاز، جایز، روا

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    Smoking is not allowed in this building.

    استعمال دخانیات در این ساختمان مجاز نیست.

    Only adults are allowed to enter the club.

    فقط بزرگسالان مجاز به ورود به کلوپ بودند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد allowed

    1. verb allow the presence of or allow (an activity) without opposing or prohibiting
      Synonyms:
      let permitted granted tolerated suffered
      Antonyms:
      denied refused rejected
    1. verb to grant a request or assertion
      Synonyms:
      granted admitted recognized acknowledged conceded supported avowed confessed owned
    1. verb make it possible through a specific action or lack of action for something to happen
      Synonyms:
      permitted approved authorized granted enabled let tolerated admitted accepted suffered acknowledged endorsed licensed warranted empowered obliged indulged passed oked humored certified supposed acceded accredited countenanced accorded favored commissioned entitled released considered confessed gratified yielded conceded consented left stood borne acceded condescended deigned deferred discounted brooked approbated
      Antonyms:
      prohibited forbidden denied disallowed refused rejected disapproved resisted protested withstood
    1. verb make a possibility or provide opportunity for; permit to be attainable or cause to remain
      Synonyms:
      let permitted admitted conceded provided left allotted subtracted deducted
    1. verb set aside
      Synonyms:
      assigned allocated allotted given apportioned meted lotted
      Antonyms:
      kept held
    1. verb give or assign a resource to a particular person or cause
      Synonyms:
      appropriated earmarked reserved

    سوال‌های رایج allowed

    وجه وصفی حال allowed چی میشه؟

    وجه وصفی حال allowed در زبان انگلیسی allowing است.

    سوم‌شخص مفرد allowed چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد allowed در زبان انگلیسی allows است.

    ارجاع به لغت allowed

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «allowed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/allowed

    لغات نزدیک allowed

    • - allowably
    • - allowance
    • - allowed
    • - allowedly
    • - alloy
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.