امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Stood

    stʊd stʊd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • مصدر:

      stand

    • شکل سوم:

      stood

    • سوم‌شخص مفرد:

      stands

    • وجه وصفی حال:

      standing

    معنی‌ها

    adverb
    زمان گذشته ساده فعل Stand

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    adverb
    قسمت سوم فعل Stand
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد stood

    1. verb to pay for
      Synonyms:
      treated blown
    1. verb be in force, exist
      Synonyms:
      exist withstood confronted
      Antonyms:
      rejected refused vetoed
    1. verb to be situated
      Synonyms:
      filled held
    1. verb put up with something or somebody unpleasant
      Synonyms:
      tolerated accepted suffered endured supported taken borne sustained withstood swallowed stomached digested abode brooked lumped gone
    1. verb to be of a certain height
      Synonyms:
      be attained
    1. verb hold one's ground; maintain a position; be steadfast or upright
      Synonyms:
      risen uprisen
      Antonyms:
      yielded laid sat lied
    1. verb to be in an upright position
      Synonyms:
      rose uprose
    1. verb withstand the force of something
      Synonyms:
      resisted survived held lasted persisted fended
    1. verb to put up with patiently or resolutely; bear:
      Synonyms:
      endured

    ارجاع به لغت stood

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «stood» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stood

    لغات نزدیک stood

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دوفتیله ای دوقطعه ساز دولتمرد با نفوذ دون روال دون شمردن کسی دون پندارانه دونویسه دوکپهای دوگنجایشی دو آسه ای دچار اعتصاب دچار جنون آتش افروزی دچار روان تکان کردن دچار ضلالت شدن دچار غفلت دچارصفرا دچار تورم دچار دلهره دچار روان شیدایی دژ روان کردن روحیه