آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Borne

    bɔːrn bɔːn

    گذشته‌ی ساده:

    bore

    سوم‌شخص مفرد:

    bears

    وجه وصفی حال:

    bearing

    معنی borne

    adverb

    قسمت سوم فعل Bear

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد borne

    1. verb contain or hold; have within
      Synonyms:
      held contained supported sustained carried
    1. verb to exert pressure
      Synonyms:
      pushed pressed
    1. verb have rightfully; of rights, titles, and offices
      Synonyms:
      held given yielded produced payed
      Antonyms:
      refused taken
    1. verb to possess as a mark or characteristic
      Synonyms:
      possessed carried displayed exhibited shown
    1. verb put up with something or somebody unpleasant
      Synonyms:
      tolerated endured stood suffered supported withstood swallowed digested stomached brooked entertained harbored lumped cherished upheld sustained abode yielded carried conveyed pushed pressed taken related referred concerned rendered expected gone produced transported oppressed wafted teemed
      Antonyms:
      avoided shunned dodged evaded
    1. verb cause to be born
      Synonyms:
      delivered birthed
    1. verb behave in a certain manner
      Synonyms:
      behaved acted conducted done carried demeaned comported acquitted quitted deported
    1. verb to support weight
      Synonyms:
      carried held sustained shouldered upheld
    1. verb to carry
      Synonyms:
      carried transported conveyed transferred lugged toted schlepped
    1. verb to hold and turn over in the mind
      Synonyms:
      nourished harbored nursed
    1. verb to cause to come along with oneself
      Synonyms:
      brought carried conveyed taken transported fetched
    1. verb take on as one's own the expenses or debts of another person
      Synonyms:
      accepted assumed carried possessed worn packed
    1. verb to have a tolerance for; endure:
      Synonyms:
      endured
    1. verb to produce; yield:
      Synonyms:
      produced
    1. verb to move from one place to another while containing or supporting (something); convey or transport:
      Synonyms:
      carried
    1. adjective
      Synonyms:
      narrow braved rode

    سوال‌های رایج borne

    گذشته‌ی ساده borne چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده borne در زبان انگلیسی bore است.

    وجه وصفی حال borne چی میشه؟

    وجه وصفی حال borne در زبان انگلیسی bearing است.

    سوم‌شخص مفرد borne چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد borne در زبان انگلیسی bears است.

    ارجاع به لغت borne

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «borne» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/borne

    لغات نزدیک borne

    • - born with a silver spoon in one's mouth
    • - born-again
    • - borne
    • - borneo
    • - borneol
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.