آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳ تیر ۱۴۰۴

    Done

    dʌn dʌn

    مصدر:

    do

    گذشته‌ی ساده:

    did

    سوم‌شخص مفرد:

    does

    وجه وصفی حال:

    doing

    صفت تفضیلی:

    more done

    صفت عالی:

    most done

    معنی done | جمله با done

    adjective adverb interjection

    قسمت سوم فعل Do

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    The work is done.

    کار انجام شده است.

    a done deed

    عمل انجام شده

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The meat is not quite done yet.

    گوشت هنوز خوب پخته نشده است.

    You know it isn't done to hold hands in public places.

    میدانی که دست هم را گرفتن در جاهای عمومی پسندیده شمرده نمی‌شود.

    Two more hours and I will be done with this page.

    تا دو ساعت دیگر این صفحه را تمام خواهم کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد done

    1. adjective accomplished, finished
      Synonyms:
      complete ended over through finished concluded terminated depleted drained exhausted spent used up performed executed fulfilled realized effected wrought fixed set consummated compassed succeeded brought about brought to pass rendered perfected wired all in all over down effete a wrap buttoned up
      Antonyms:
      incomplete unfinished undone unperfected
    1. adjective thoroughly cooked
      Synonyms:
      ready baked fried boiled stewed broiled browned crisped brewed
      Antonyms:
      undone raw rare
    1. adjective approved, agreed upon
      Synonyms:
      okay settled agreed upon determined you’re on compacted
      Antonyms:
      denied vetoed

    Idioms

    be done with

    تمام کردن یا شدن، پایان یافتن، دیگر کاری نداشتن، قطع ارتباط کردن، خاتمه دادن، قال چیزی را کندن

    done (for)

    (عامیانه) 1- مرده، نابود، تباه 2- وازده، به درد نخور، شکست‌خورده

    لغات هم‌خانواده done

    noun
    deed, do, doing
    adjective
    done, overdone, undone
    verb - transitive
    do, outdo, overdo, redo, undo

    سوال‌های رایج done

    معنی done به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی Done در زبان فارسی به انجام‌شده، تمام‌شده، یا به‌طور خلاصه تمام ترجمه می‌شود؛ و این ترجمه نیز بسته به زمان، لحن و موقعیت کاربردش تغییر می‌کند.

    واژه‌ی "Done" یکی از پرکاربردترین شکل‌های فعل در زبان انگلیسی است که معمولاً به‌عنوان شکل گذشته‌ی کامل (past participle) فعل "do" شناخته می‌شود. در جمله‌هایی مانند "I’m done with my work" یا "It’s done", این واژه به معنای «کاری به پایان رسیده» یا «اتمام یافته» است. همین سادگی، این کلمه را به بخشی ضروری از زبان روزمره تبدیل کرده است. وقتی کسی می‌گوید: "I’m done", معمولاً منظورش این است که کاری را کامل کرده یا به پایان رسانده، و آماده‌ی رفتن، استراحت یا تغییر وضعیت است.

    در موقعیت‌های غیررسمی، "done" ممکن است معنایی احساسی‌تر نیز داشته باشد. مثلاً کسی که می‌گوید: "I’m done with this relationship", صرفاً به پایان یک رابطه اشاره نمی‌کند، بلکه اغلب نوعی خستگی، دل‌زدگی یا تصمیم قاطع برای ترک آن وضعیت را هم منتقل می‌کند. در چنین بافت‌هایی، "done" به یک کلمه‌ی پر از احساس تبدیل می‌شود که چیزی بیشتر از «تمام شدن» را بیان می‌کند؛ نوعی قطعیت، مرزگذاری یا حتی ناامیدی.

    از نظر دستوری، "done" معمولاً همراه با فعل کمکی "have" در زمان حال کامل (present perfect) یا گذشته‌ی کامل (past perfect) استفاده می‌شود. جمله‌هایی مانند "I have done my homework" یا "She had done all the cleaning" ساختارهایی استاندارد هستند که در آن‌ها "done" عملکرد فعل اصلی را دارد. این کاربرد در زبان رسمی و نوشتاری اهمیت بالایی دارد و در درک متون انگلیسی بسیار ضروری است.

    در فضای دیجیتال و شبکه‌های اجتماعی، "done" گاه به‌عنوان پاسخ کوتاه، محکم و حتی طنزآمیز ظاهر می‌شود. مثلاً در پاسخ به یک خواسته، دستور یا وظیفه، اگر کسی فقط بنویسد: "Done.", معمولاً منظور این است که کار انجام شده و نیازی به توضیح بیشتر نیست. این کاربرد، به‌ویژه در محیط‌های کاری یا گفت‌وگوهای سریع، بسیار رایج شده و نشان از سرعت، بهره‌وری و کارآمدی دارد.

    نکته‌ی جالب اینجاست که "done" در زبان انگلیسی می‌تواند حتی حالت استعاری هم به خود بگیرد. گاهی وقتی کسی می‌گوید: "I’m done", لزوماً کاری انجام نداده؛ بلکه این جمله نشانه‌ای از حالت روحی، خستگی روانی یا حتی کنار کشیدن از موقعیتی پیچیده است. این واژه‌ی کوتاه، بسته به نحوه‌ی گفتار، چهره و زمینه‌ی گفت‌وگو می‌تواند معناهای زیادی در خود داشته باشد. درست مانند کلمه‌ی «تمام» در فارسی که هم می‌تواند به معنی پایان کار باشد و هم نشانه‌ای از تسلیم یا اعلام پایان درونی.

    گذشته‌ی ساده done چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده done در زبان انگلیسی did است.

    وجه وصفی حال done چی میشه؟

    وجه وصفی حال done در زبان انگلیسی doing است.

    سوم‌شخص مفرد done چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد done در زبان انگلیسی does است.

    صفت تفضیلی done چی میشه؟

    صفت تفضیلی done در زبان انگلیسی more done است.

    صفت عالی done چی میشه؟

    صفت عالی done در زبان انگلیسی most done است.

    ارجاع به لغت done

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «done» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/done

    لغات نزدیک done

    • - donative
    • - donator
    • - done
    • - done (for)
    • - done for
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بدنسازی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بدنسازی به انگلیسی

    واژه سال 2025 دیکشنری ها

    واژه سال 2025 دیکشنری ها

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    holland shades of something or someone Manichaean tumult motherhood turn down exponential extant extensible extensively gourmet exterritorial extreme weather extremely subterfuge محموله تحریم تحمیل متحمل یحتمل تحقق مهمل منقار نامگذاری مغیلان مقوا تقدم منقش نصیر منجوق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن ابزار تبدیل آدرس
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2026 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.