قسمت سوم فعل Do
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The work is done.
کار انجام شده است.
a done deed
عمل انجام شده
The meat is not quite done yet.
گوشت هنوز خوب پخته نشده است.
You know it isn't done to hold hands in public places.
میدانی که دست هم را گرفتن در جاهای عمومی پسندیده شمرده نمیشود.
Two more hours and I will be done with this page.
تا دو ساعت دیگر این صفحه را تمام خواهم کرد.
تمام کردن یا شدن، پایان یافتن، دیگر کاری نداشتن، قطع ارتباط کردن، خاتمه دادن، قال چیزی را کندن
(عامیانه) 1- مرده، نابود، تباه 2- وازده، به درد نخور، شکستخورده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «done» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/done