آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ خرداد ۱۴۰۳

    Doing

    ˈduːɪŋ ˈduːɪŋ

    گذشته‌ی ساده:

    did

    شکل سوم:

    done

    سوم‌شخص مفرد:

    does

    شکل جمع:

    doings

    معنی doing | جمله با doing

    noun uncountable

    عمل (اعمال)، کرده (کرده‌ها)، کردار، کار، فعالیت

    This is my father's doing.

    این کار پدرم است.

    He is interested in doing, not talking.

    او اهل عمل است نه حرف.

    noun plural

    اتفاقات، حوادث، فعالیت‌های اجتماعی، جلسات، رویدادها

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    We went to the doings at the school house Saturday night.

    شنبه شب برای جلسات به مدرسه رفتیم.

    my everyday doings

    فعالیت‌های اجتماعی هرروزه‌ی من

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد doing

    1. noun actions
      Synonyms:
      acts deeds events happenings matters goings-on affairs proceedings deal
    1. noun achievement
      Synonyms:
      accomplishment action act deed thing performance execution exploit achieving accomplishing performing carrying out implementation handiwork

    Collocations

    take delight in doing something

    از انجام دادن کاری لذت بردن

    have (or find) difficulty in doing something

    در انجام کاری اشکال داشتن

    flinch from doing something

    از انجام کار (ناخوشایند و غیره) سرباز زدن

    Idioms

    anything worth doing is worth doing well

    هر کاری که ارزش انجام شدن را دارد ارزش آن را دارد که خوب انجام شود

    drag somebody into doing something

    (با زور یا اصرار) به کاری واداشتن

    is anything doing tonight

    آیا امشب خبری هست؟ (مهمانی و غیره هست؟)

    land up doing something

    (عامیانه) مجبور به انجام کاری شدن

    take the liberty of doing (something)

    بدون اجازه کاری کردن

    Idioms بیشتر

    never let your left hand know what your right hand is doing

    هرگز نگذار دست چپت از کارهای دست راستت سردربیاورد، نگذار دیگران به کارهای تو واقف شوند

    nothing doing

    نه، هرگز، ابداً، بیخود اصرار نکن!

    spare no pains (in doing something)

    (برای انجام دادن کاری) از هیچ‌ چیز مضایقه نکردن، کم نگذاشتن، کوتاهی نکردن، دریغ نکردن

    steamroller somebody into doing something

    به اجبار کسی را ناچار به انجام کاری کردن.

    up and doing

    در فعالیت، مشغول، دست به کار

    لغات هم‌خانواده doing

    • noun
      deed, do, doing
    • adjective
      done, overdone, undone
    • verb - transitive
      do, outdo, overdo, redo, undo

    سوال‌های رایج doing

    گذشته‌ی ساده doing چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده doing در زبان انگلیسی did است.

    شکل سوم doing چی میشه؟

    شکل سوم doing در زبان انگلیسی done است.

    شکل جمع doing چی میشه؟

    شکل جمع doing در زبان انگلیسی doings است.

    سوم‌شخص مفرد doing چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد doing در زبان انگلیسی does است.

    ارجاع به لغت doing

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «doing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/doing

    لغات نزدیک doing

    • - doily
    • - doin
    • - doing
    • - doit
    • - dojo
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.