تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
take delight in doing something
از انجام دادن کاری لذت بردن
have (or find) difficulty in doing something
در انجام کاری اشکال داشتن
از انجام کار (ناخوشایند و غیره) سرباز زدن
anything worth doing is worth doing well
هر کاری که ارزش انجام شدن را دارد ارزش آن را دارد که خوب انجام شود
drag somebody into doing something
(با زور یا اصرار) به کاری واداشتن
آیا امشب خبری هست؟ (مهمانی و غیره هست؟)
(عامیانه) مجبور به انجام کاری شدن
take the liberty of doing (something)
بدون اجازه کاری کردن
never let your left hand know what your right hand is doing
هرگز نگذار دست چپت از کارهای دست راستت سردربیاورد، نگذار دیگران به کارهای تو واقف شوند
نه، هرگز، ابداً، بیخود اصرار نکن!
spare no pains (in doing something)
(برای انجام دادن کاری) از هیچ چیز مضایقه نکردن، کم نگذاشتن، کوتاهی نکردن، دریغ نکردن
steamroller somebody into doing something
به اجبار کسی را ناچار به انجام کاری کردن.
در فعالیت، مشغول، دست به کار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «doing» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/doing