شکل جمع:
accomplishmentsدستاورد (که توأم با موفقیت است)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Winning two prizes was a great accomplishment.
بردن دو جایزه دستاورد بزرگی بود.
Graduating from college was a significant accomplishment for her.
فارغالتحصیلی از کالج برای او دستاورد چشمگیری بود.
اتمام
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She celebrated her accomplishment of writing her first book.
او اتمام نوشتن نخستین کتابش را جشن گرفت.
I celebrated the successful accomplishment of my propjet.
اتمام موفقیتآمیز پروژهام را جشن گرفتم.
مهارت
His accomplishment in playing the piano was evident.
مهارت او در نواختن پیانو مشهود بود.
The artist's accomplishments in painting were admired by art enthusiasts around the world.
علاقهمندان به هنر در سراسر جهان مهارتهای این هنرمند در نقاشی را تحسین کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «accomplishment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/accomplishment